رغوه. رغوه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به رغوه شود، رغوهالقمر. زهرهالشی ٔ. (تذکرۀ داود ضریرانطاکی ص 173). رجوع به رغوهالقمر و حجرالقمر شود
رَغوَه. رِغوَه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به رَغوَه شود، رغوهالقمر. زهرهالشی ٔ. (تذکرۀ داود ضریرانطاکی ص 173). رجوع به رغوهالقمر و حجرالقمر شود
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، واقع در 42هزارگزی شمال محلات و 11هزارگزی باختری راه شوسۀ قم باصفهان. این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 500 تن است. آب راوه از چشمه سار تأمین میشود و محصول عمده آن: غلات، پنبه و لبنیات است. پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری و شترداری است و کارهای دستی زنان پلاس بافیست. چند مزرعۀ کوچک جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به تاریخ قم ص 137 و 116 شود
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، واقع در 42هزارگزی شمال محلات و 11هزارگزی باختری راه شوسۀ قم باصفهان. این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 500 تن است. آب راوه از چشمه سار تأمین میشود و محصول عمده آن: غلات، پنبه و لبنیات است. پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری و شترداری است و کارهای دستی زنان پلاس بافیست. چند مزرعۀ کوچک جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به تاریخ قم ص 137 و 116 شود
ناله و زاری. (از شعوری ج 2 ورق 14) : کند راوه بهر شام و سحرگاه نمیگیرد بسویش گوش آن ماه. میرنظمی (از شعوری). آیا مصحف لابه نیست ؟ بهر حال جای دیگر دیده نشد
ناله و زاری. (از شعوری ج 2 ورق 14) : کند راوه بهر شام و سحرگاه نمیگیرد بسویش گوش آن ماه. میرنظمی (از شعوری). آیا مصحف لابه نیست ؟ بهر حال جای دیگر دیده نشد
سست و نرم گردیدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سستی و نرمی. - حروف رخاوه، سیزده است: ث ح خ ذ ز س ش ص ض ظ غ ف ه. ، فراخ عیش گردیدن و به این معنی اخیر از کرم و نصر و فتح و سمع آید. (ناظم الاطباء). فراخ زیست شدن. (منتهی الارب)
سست و نرم گردیدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سستی و نرمی. - حروف رخاوه، سیزده است: ث ح خ ذ ز س ش ص ض ظ غ ف ه. ، فراخ عیش گردیدن و به این معنی اخیر از کرم و نصر و فتح و سمع آید. (ناظم الاطباء). فراخ زیست شدن. (منتهی الارب)
مصدر به معنی رجو. (ناظم الاطباء). امید داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادربیهقی) (از اقرب الموارد) ، ترسیدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به رجا و رجاء و رجو شود
مصدر به معنی رجو. (ناظم الاطباء). امید داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادربیهقی) (از اقرب الموارد) ، ترسیدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به رجا و رجاء و رجو شود
موضعی است در کوههای مزینه. ابن السکیت گوید:رواوه و المنتضی و ذوالسلائل نام چند وادی است که بین فرع و مدینه قرار دارند. کثیر گوید: و غیّر آیات ببرق رواوه تنائی اللیالی و المدی المتطاول. (از معجم البلدان). و ابن هرمه در بیت ذیل برای ضرورت وزن رواوه را مثنی آورده است و این معمول شعر است: حی الدیار بمنشد فالمنتضی فالهضب هضب رواوتین الی لأی. (از معجم البلدان چ 1957 میلادی)
موضعی است در کوههای مُزَیْنه. ابن السکیت گوید:رواوه و المنتضی و ذوالسلائل نام چند وادی است که بین فُرْع و مدینه قرار دارند. کثیر گوید: و غیّر آیات ببرق رواوه تنائی اللیالی و المدی المتطاول. (از معجم البلدان). و ابن هرمه در بیت ذیل برای ضرورت وزن رواوه را مثنی آورده است و این معمول شعر است: حی الدیار بمنشد فالمنتضی فالهضب هضب رواوتین الی لأی. (از معجم البلدان چ 1957 میلادی)
نام یکی از دهستانهای بخش رامهرمز شهرستان اهواز. این دهستان از شمال به بخش هفت گل و شهرستان شوشتر، از خاور به بخش هفت گل و رام هرمز، از جنوب به رود گوپال، از باختر به رود خانه کارون محدود است. رغیوه از 13 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 1600 تن است. قراء مهم دهستان عبارت است از: دره بید، البوتباره، شجیرات. مرکز دهستان رغیوه است. آب آن رود و چاه. محصول عمده آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از دهستانهای بخش رامهرمز شهرستان اهواز. این دهستان از شمال به بخش هفت گل و شهرستان شوشتر، از خاور به بخش هفت گل و رام هرمز، از جنوب به رود گوپال، از باختر به رود خانه کارون محدود است. رغیوه از 13 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 1600 تن است. قراء مهم دهستان عبارت است از: دره بید، البوتباره، شجیرات. مرکز دهستان رغیوه است. آب آن رود و چاه. محصول عمده آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
رغادت. مصدر به معنی رغد و رغد. (ناظم الاطباء). فراخ عیش شدن. (دهار) (یادداشت مؤلف) (از مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رغد و رغد شود
رغادت. مصدر به معنی رَغد و رَغَد. (ناظم الاطباء). فراخ عیش شدن. (دهار) (یادداشت مؤلف) (از مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رَغد و رَغَد شود
رباب را گویند، و آن سازی است مشهور و معنی ترکیبی آن آواز حزین برآورنده است، چه رو، آواز حزین و آوه برآورندۀ صدا و ندا باشد. (برهان قاطع). و آنرا معرب کرده، رباب گفته اند که معروف است و نام بعضی نهاده اند مانند رباب و ربابه. (آنندراج) (انجمن آرا). آلتی از موسیقی که رباب نیز گویند. (ناظم الاطباء). شاشنگ. شاشک. شارشک. رجوع به رباب و شاشنگ شود
رباب را گویند، و آن سازی است مشهور و معنی ترکیبی آن آواز حزین برآورنده است، چه رو، آواز حزین و آوه برآورندۀ صدا و ندا باشد. (برهان قاطع). و آنرا معرب کرده، رباب گفته اند که معروف است و نام بعضی نهاده اند مانند رباب و ربابه. (آنندراج) (انجمن آرا). آلتی از موسیقی که رباب نیز گویند. (ناظم الاطباء). شاشنگ. شاشک. شارشک. رجوع به رباب و شاشنگ شود