جدول جو
جدول جو

معنی رعراع - جستجوی لغت در جدول جو

رعراع
(رَ)
کودک بلندبالا. (دهار). کودک بالیدۀ نیکو و راست قامت و نیکوجوانی. ج، رعارع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد بددل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مرد ترسو. (از اقرب الموارد) ، نی دراز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد).
- رعراع ایوب، گیاهی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رعاع
تصویر رعاع
مردم پست، فرومایه، ناکس و نادان
فرهنگ فارسی عمید
(رَ رِ)
جمع واژۀ رعراع. (منتهی الارب) (آنندراج). لبید گفته است: ’الاان اخدان الشباب الرعارع ’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مردم پست و فرومایه و غوغا. یکی آن رعاعه است و گفته اند از لفظ خود واحد ندارد. (از اقرب الموارد). مردم ناکس و سفله که علو همت در او نبود. (ازبحر الجواهر). مردم نودیدۀ فرومایۀ ناکس. (منتهی الارب) (آنندراج). بددل و سفله. (مهذب الاسماء). مردم پست. فرومایگان. (فرهنگ فارسی معین). یکی رعاعه. غوغا. سقاط. اخلاط مردم. مردم ناکس و فرومایه. رذل. دنی. (یادداشت مؤلف) : همج رعاع، مردم ناکس و فرومایه و بی اراده. غوغا. (یادداشت مؤلف). ابوالقسم بدین سخن التفات ننمود و به غلبۀ رعاع و کثرت اتباع مغرور گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 161)
لغت نامه دهخدا
(رُ رُ)
یا رعرع. به معنی رعرع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به رعرع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
رعرع. کودک بالیده و راست قامت. نیکوجوانی. ج، رعارع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کودک بلند. (دهار). رجوع به رعراع شود، نی بلند. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رعاع
تصویر رعاع
به گونه رمن (صیغه جمع) مردم پست مردم پست فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاع
تصویر رعاع
((رَ))
مردم پست
فرهنگ فارسی معین