جدول جو
جدول جو

معنی رعدده - جستجوی لغت در جدول جو

رعدده(تَ)
الحاح و اصرار در سؤال و اسم فاعل آن مرعدد است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رعده
تصویر رعده
اضطراب و لرزه از ترس یا حالت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(رَعْعا دَ)
یا رعاد. ماهی الکتریسیته دار. (یادداشت مؤلف) : منهم (من الصابئین) من حرم علیه السمک خوفاً ان یکون رعاده. (آثار الباقیه).
- ماهی رعاده، ماهی رعّاده:
گرهی پنجه کرده چون سر شست
گرهی ماهی رعاده به دست.
سنایی.
رجوع به رعاد و بحر الجواهر و الجماهر ص 101 و رحلۀ ابن بطوطه و ذخیرۀ خوارزمشاهی و ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی و رعاده شود، پرگوی. (از اقرب الموارد)، غرنده. (یادداشت مؤلف). رجوع به رعاد شود
لغت نامه دهخدا
(رِ دی دَ)
بددل ترسان. جبان. (ناظم الاطباء). بددل ترسان. (منتهی الارب) (از آنندراج). ترسو، و ’تاء’ در آن برای مبالغه است. (از اقرب الموارد) ، جاریۀ نرم تن فربه. ج، رعادید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ دَ)
رعده. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (یادداشت مؤلف). لرزه ای که از ترس و جز آن عارض شود. (از اقرب الموارد). رجوع به رعده شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
رعده. لرزه. جنبش. تشنج. (فرهنگ فارسی معین). رعشه. لرزه. لرز. ارتعاش. ارتعاد. لرزش. اضطراب و آن مقدمۀ رعشه باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
لرزه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رعده
تصویر رعده
لرزه لرز از ترس لرزه جنبش تشنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعده
تصویر رعده
((رِ دَ یا دِ))
لرزه، جنبش، تشنج
فرهنگ فارسی معین