یا رعب. مصدر به معنی رعب. (ناظم الاطباء). ترسا شدن. (تاج المصادر بیهقی). ترسیدن. (از اقرب الموارد) ، ترسانیدن. (دهار) (از اقرب الموارد). رجوع به رعب و رعب در معنی مصدری شود ترسانیدن. گویند: رعبته، ای فزعته و نگویند ارعبته. (منتهی الارب). ترسانیدن. (آنندراج) ، ترسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رعب و رعب شود
یا رَعب. مصدر به معنی رَعب. (ناظم الاطباء). ترسا شدن. (تاج المصادر بیهقی). ترسیدن. (از اقرب الموارد) ، ترسانیدن. (دهار) (از اقرب الموارد). رجوع به رُعُب و رَعب در معنی مصدری شود ترسانیدن. گویند: رعبته، ای فزعته و نگویند ارعبته. (منتهی الارب). ترسانیدن. (آنندراج) ، ترسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رُعب و رَعب شود
یا رعب. جای درنشاندن پیکان در تیر. ج، رعبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رعظ. (اقرب الموارد). رجوع به رعظ شود، ترس و بیم. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). ترس. (لغت نامۀ مقامات حریری) (دهار). جزع. (اقرب الموارد). هول و بیم. خوف و ترس. (ناظم الاطباء). بیم. خوف. ترس. هراس. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). شکوه. پروا. ذعر. هیبت. خشیت. مهابت. باک. وحشت. هول. دهشت. رهب. فرق. فزع. نهیب. خوف شدید. (یادداشت مؤلف) : خواجۀ بزرگ این مصلحت نیکو دید اما ما را رعبی بزرگ در دل است که از این لشکر نباید که ما را خللی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632). چون ترسیدند بنه ها را به تعجیل براندند تا سوی نسا روند که رعبی و فزعی بر ایشان راه یافته است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 619). چون رعب تو خود نایب حشر است درین ربع کی دل دهدت تا تو نهی دل به حشر بر. سنایی. چون خلف آن حالت دید نزدیک بود که از غایت خوف و رعب جان از قالب او بیرون آید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 205). از هول آن صاعقه و رعب آن حادثه خنجری که داشت برکشید و سینۀ خویش فرودرید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 259). خوف و رعب عرصۀ سینۀایشان را فراگرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 274). دیار دشمن او را به منجنیق چه حاجت که رعب او متزلزل کند بروج حصین را. سعدی. - به رعب افکندن، بیم دادن. (یادداشت مؤلف). - رعب انگیز، رعب انگیزنده. هراس انگیز. وحشت انگیز. ترس آور. (یادداشت مؤلف). - رعب ناک، وحشتناک. ترسناک. (یادداشت مؤلف)
یا رُعُب. جای درنشاندن پیکان در تیر. ج، رِعَبَه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رُعظ. (اقرب الموارد). رجوع به رعظ شود، ترس و بیم. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). ترس. (لغت نامۀ مقامات حریری) (دهار). جزع. (اقرب الموارد). هول و بیم. خوف و ترس. (ناظم الاطباء). بیم. خوف. ترس. هراس. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). شکوه. پروا. ذُعر. هیبت. خشیت. مهابت. باک. وحشت. هول. دهشت. رهب. فَرَق. فزع. نهیب. خوف شدید. (یادداشت مؤلف) : خواجۀ بزرگ این مصلحت نیکو دید اما ما را رعبی بزرگ در دل است که از این لشکر نباید که ما را خللی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632). چون ترسیدند بنه ها را به تعجیل براندند تا سوی نسا روند که رعبی و فزعی بر ایشان راه یافته است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 619). چون رعب تو خود نایب حشر است درین ربع کی دل دهدت تا تو نهی دل به حشر بر. سنایی. چون خلف آن حالت دید نزدیک بود که از غایت خوف و رعب جان از قالب او بیرون آید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 205). از هول آن صاعقه و رعب آن حادثه خنجری که داشت برکشید و سینۀ خویش فرودرید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 259). خوف و رعب عرصۀ سینۀایشان را فراگرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 274). دیار دشمن او را به منجنیق چه حاجت که رعب او متزلزل کند بروج حصین را. سعدی. - به رعب افکندن، بیم دادن. (یادداشت مؤلف). - رعب انگیز، رعب انگیزنده. هراس انگیز. وحشت انگیز. ترس آور. (یادداشت مؤلف). - رعب ناک، وحشتناک. ترسناک. (یادداشت مؤلف)
یا رعب. ترس و بیم. (ناظم الاطباء). ترس. (منتهی الارب) (آنندراج). رعب. (اقرب الموارد). رجوع به رعب در معنی اسمی شود، رعظ. (اقرب الموارد). رجوع به رعظ و رعب شود
یا رُعب. ترس و بیم. (ناظم الاطباء). ترس. (منتهی الارب) (آنندراج). رُعب. (اقرب الموارد). رجوع به رُعب در معنی اسمی شود، رُعظ. (اقرب الموارد). رجوع به رعظ و رُعب شود
موضعی است در قول شاعر: اتعرف اطلالاً بمیسره اللّوی الی ارعب قد حالفتک بها الصّبا فأهلاً و سهلاً بالتی حل ّ حبﱡها فؤادی و حلّت دار شحط من النّوی. (معجم البلدان)
موضعی است در قول شاعر: اَتعرِف ُ اطلالاً بمیسره اللّوی الی اَرعَب قد حالفتک بها الصّبا فأهلاً و سهلاً بالتی حَل ّ حُبﱡها فؤادی و حلّت دارَ شَحْط من النّوی. (معجم البلدان)
زن گول. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : امراءه رعبل، زن گول و احمق و نادان. (از اقرب الموارد) ، زن کهنه لباس. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). زن که در جامۀ کهنه باشد. (از اقرب الموارد) ، ثکلته الرعبل، گم کند او را مادر وی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر ضخم. (از اقرب الموارد)
زن گول. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : امراءه رعبل، زن گول و احمق و نادان. (از اقرب الموارد) ، زن کهنه لباس. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). زن که در جامۀ کهنه باشد. (از اقرب الموارد) ، ثکلته الرعبل، گم کند او را مادر وی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر ضخم. (از اقرب الموارد)
سرفرویی از (ترجیب)، نام ماه هفتم از سال تازی، ترسیدن، بزرگداشت شرمزدگی شرم کردن، بزرگداشت، دشنامگویی، ترسیدن ماه هفتم از سال قمری تازیان و مسلمانان و آن بین جمادی الاخر و شعبان است
سرفرویی از (ترجیب)، نام ماه هفتم از سال تازی، ترسیدن، بزرگداشت شرمزدگی شرم کردن، بزرگداشت، دشنامگویی، ترسیدن ماه هفتم از سال قمری تازیان و مسلمانان و آن بین جمادی الاخر و شعبان است