- رعاه (رُ)
یا رعات. جمع واژۀ راعی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به راعی و رعات شود
معنی رعاه - جستجوی لغت در جدول جو
- رعاه
جمع راعی، شبانان، فرماندهان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راعی ها، چوپان ها، امیرها، والی ها، حاکم ها، نگه دارنده ها، حراست کننده ها، جمع واژۀ راعی
(مَ)
لغت نامه دهخدا
چراگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). مرعی. علفخوار. محل چرانیدن. ج، مراعی، مراع. (از لاروس عربی). و رجوع به مرعی شود
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
لرزشی که در اندام آدمی از پیری و کهنسالی و یا از بیماری پدید می آید
