خون بینی. (منتهی الارب) (از کشاف زمخشری) (از دهار) (فرهنگ اوبهی). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات) (غیاث اللغات). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ. (فرهنگ فارسی معین). خونی که از بینی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (از اقرب الموارد) : ز سرگین خر عیسی ببندم رعاف جاثلیق ناتوانا. خاقانی. - سنهالرعاف، یا عام الرعاف، سال بیست و چهارم هجرت بود. به تابستان آن سال حرارتی بیش از عادت پدیدشد در بلاد عرب و سه ماه بکشید و بیشتر مردمان به رعاف (خون دماغ) مبتلا گشتند. (از یادداشت مؤلف)
خون بینی. (منتهی الارب) (از کشاف زمخشری) (از دهار) (فرهنگ اوبهی). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات) (غیاث اللغات). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ. (فرهنگ فارسی معین). خونی که از بینی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (از اقرب الموارد) : ز سرگین خر عیسی ببندم رعاف جاثلیق ناتوانا. خاقانی. - سنهالرعاف، یا عام الرعاف، سال بیست و چهارم هجرت بود. به تابستان آن سال حرارتی بیش از عادت پدیدشد در بلاد عرب و سه ماه بکشید و بیشتر مردمان به رعاف (خون دماغ) مبتلا گشتند. (از یادداشت مؤلف)