جدول جو
جدول جو

معنی رطون - جستجوی لغت در جدول جو

رطون
(رَ)
شتران لاغر. (از آنندراج) ، رطانه. (از اقرب الموارد). رجوع به رطانه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربون
تصویر ربون
پولی که پیش از انجام کاری به کسی می دهند، بیعانه، پیش بها، ارمون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکون
تصویر رکون
متمایل شدن به سوی کسی یا چیزی، آرام گرفتن، آرام یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطون
تصویر بطون
مخفی شدن، پنهان شدن، نهان شدن
جمع واژۀ بطن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نهان شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27) (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد). پنهان شدن چیزی. (ناظم الاطباء) ، حلقۀ انگشتری بی کرمی. (کذا). (منتهی الارب) (آنندراج). حلقۀ انگشتری بدون نگین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
از مشاهیر بلاد ارمنیهالصغری است. (نزهه القلوب چ اروپا ص 264). موضعی است به ارمینیه. (منتهی الارب). جایگاهی است به ارمینیه که بحتری شاعر عرب نام آن را در این بیت خود که از قصیده ای که در مدیحۀ محمد بن یوسف سرود آورده است:
و لا عز للاشراک من بعدما التقت
علی السفح من علیا طرون عساکره.
، و نیز حصاری است بین بیت المقدس و رمله که آن حصار هم از فتوحات صلاح الدین ایوبی بسال 583 هجری قمری در تواریخ ثبت است. (معجم البلدان ج 6 ص 46)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
نام ناحیه ای است در کشور ایتالیا و حدود آن بشرح زیر است: از سوی شمال به ’فراره’ و از سوی جنوب به استانهای ’فلوانسا’ و ’گورلی’ و از سوی خاور به دریای آدریاتیک و از باختر به ’پولونی’ محدود است. مساحت آن 2134میلیون گز مربع میباشد مرکز راون نیز همین نام دارد. این ناحیه به سه حوزه (شهرستان) تقسیم شده که جمعاً شامل 21 بخش است. محصولات عمده آن ابریشم و حبوب مختلف و روغن زیتون و شراب و غیره میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رئه. (منتهی الارب). ریه ها. شش ها. رجوع به رئه و ریه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تیزخاطر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَدْءْ)
اقامت نمودن و جای گرفتن، خدمت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عاطن. (اقرب الموارد). رجوع به عاطن شود، جمع واژۀ عاطنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عاطنه شود، قوم عطون، قوم که شتران را بر ’عطن’ فرود آورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شتر خوابیده در عطن. تذکیر و تأنیث در آن یکسان است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ)
سیراب گردیده فروخفتن شتران در ’عطن’. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بخفتن شتر در کنار آب. (المصادر زوزنی). سیر آب خوردن شتر و بر لب آب فروخفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، به عطن بازگشتن شتر ماده بعد خوردن آب و باز بر آب آوردن آنرا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رزن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رزن، به معنی جای بلند هموار که آب ایستد بر وی. (آنندراج). رجوع به رزن شود
لغت نامه دهخدا
(رَزْ زو)
به معنی بزرگ و امیر، رزون بن الیداع است که از نزد هدد عزر فرار کرد و چند تن از جنگجویان را با خود همداستان نمود و در حوالی دمشق جنگ درپیوست و تخت سلطنت را متصرف گشت. وی در سراسر روزگار زندگانی خود دشمن آل اسرائیل می بود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
گوسپندان چرنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی رشن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). طفیلی گردیدن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به رشن شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بطن. (ناظم الاطباء) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27). جمع واژۀ بطن. شکم ها و بطن ها. (از فرهنگ نظام). جمع واژۀ بطن، شکم. (از آنندراج) (غیاث). گرسنگی عمارت باطن کند و سیرخوردگی عمارت بطون. (ازکشف المحجوب). و بطون جوشیده زمرۀ خلایق بزمزمۀ نفرین لب گشودند. (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 678).
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رض شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطون
تصویر بطون
نهان شدن، پوشیدن وپوشیدگی ج بطن، شکم ها درونها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطون
تصویر قطون
ماندن جای گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطون
تصویر شطون
ژرف چون چاه، دراز و کج، دور و دراز، رنج آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئون
تصویر رئون
ریون، جمع رئه، شش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهون
تصویر رهون
جمع رهن، گرویی ها گروگان ها جمع رهن گروها گروگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزون
تصویر رزون
جمع رزن، پشته های آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقون
تصویر رقون
برناک (حنا)، کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
آرمیدن آرامش یافتن، اوستامیدن (اطمینان کردن)، گراییدن آسودن آسایش یافتن، آرام گرفتن آرام یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطوم
تصویر رطوم
گل: مرد، فراخ چوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجون
تصویر رجون
رخت افکندن (اقامت کردن)، شرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پولی که پیش از کار به مزدور دهند یا بابت قیمت چیزی بدیگری دهند پیش مزد بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راون
تصویر راون
فرانسوی آبکند فرکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکون
تصویر رکون
((رُ))
آسودن، آرام یافتن، به سوی کسی یا چیزی متمایل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطون
تصویر بطون
((بُ))
نهان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطون
تصویر بطون
جمع بطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربون
تصویر ربون
((رَ))
پولی که پیش از کار به مزدور دهند
فرهنگ فارسی معین