جدول جو
جدول جو

معنی رطله - جستجوی لغت در جدول جو

رطله(رِ لَ)
مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از اقرب الموارد). رجوع به رطل و رطل شود
لغت نامه دهخدا
رطله(رَ لَ)
مؤنث رطل. (منتهی الارب). مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از آنندراج). رجوع به رطل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رحله
تصویر رحله
سفرنامه، رحل
فرهنگ فارسی عمید
(رَ فِ لَ)
امراءه رفله، زن بطرز نیکو دامن کشان، زندگانی فراخ، رفله زن زشت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ فِ لَ)
رفله. زن زشت. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به رفله شود
لغت نامه دهخدا
جرجس، رفله افندی. به سال 1315 هجری قمری در روزنامۀ الوقایع الرسمیه المصریه مترجم بود. او راست: اصول الاقتصاد السیاسی. (از معجم المطبوعات مصر ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ)
رسله. آهستگی و گرانباری. (ناظم الاطباء). و گفته شود: علی رسلتک، یعنی آهسته باش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آسودگی. (ناظم الاطباء) ، دوستی و مهربانی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ طِ لَ)
شتر نیکواندام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شترمادۀ گزیده. (منتهی الارب). ناقۀ صفی ّ و برگزیده. (از اقرب الموارد) ، گوسپند بسیارشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دلو دوال بریدۀ گوشه شکسته. (منتهی الارب). دلوی که ’وذم’ و تسمۀ آن بریده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ)
بیکاری، اسم است تعطل را. (منتهی الارب). بیکاری. (دهار). باقی ماندن بدون عمل و کار. (از اقرب الموارد). عطلت. رجوع به عطلت شود، بی پیرایگی زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مشک چرمین. (آنندراج). مشک شیر. (از شعوری ج 2 ورق 14)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ)
مختلف شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ طَ لَ)
تأنیث بطل و از آن است: کانت فلانه شجاعه بطله. ج، بطلات. (از اقرب الموارد).
زن دلیر. (منتهی الارب) (آنندراج) : امراه بطله، زن شجاع دلاور. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ طِلْ لَ)
جمع واژۀ طلیل. (متن اللغه) (تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به طلیل شود
جمع واژۀ طلیل. (منتهی الارب). رجوع به طلیل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَهْ)
واد اطله، وادی بی آب. ج، طله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
یا رعله. تاج ریحان و آس. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). تاج از ریاحین. اکلیل از ریاحین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بُ طُلْ لَ)
سایبان تنگ غیرفراخ. (منتهی الارب). سایبان تابستانی، و کلمه نبطی است که در عربی بکار رفته است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(بُ طَ لَ)
کلاه. (غیاث اللغات از قاموس). کلاه قرمز:
زن مکرر کرد کای با برطله
کیست بر پشتت فروخفته هله ؟
مولوی.
و رجوع به برطل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
رشوت دادن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(تَ سَعْعُ)
فروهشتگی و سستی
لغت نامه دهخدا
(قِ طَلْ لَ)
تنگبار خر. (منتهی الارب). عدل حمار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ لَ)
درازی با نحافت جثه و اضطراب بنیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
همیشگی ورزیدن به کاری، یا همیشگی کردن در فساد و بس. (از منتهی الارب). ادامه دادن به کاری و یا اینکه فقط در فساد باشد. (از اقرب الموارد) ، به گل و جز آن آلودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیالودن به گل. (المصادر زوزنی) ، تر کردن باران کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در پوستین مردم افتادن. (از منتهی الارب). در عرض کسی واقع شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رسله
تصویر رسله
دوستی مهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطله
تصویر بطله
زن دلیر وشجاع ودلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربله
تصویر ربله
گوشت ران، گوشت ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغله
تصویر رغله
نیام نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحله
تصویر رحله
به جهان دگر رفتن جان سپردن، فراروی (کوچیدن)، گشتنامه (سیاحتنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
مونث رجل زن، زن مردوار مردی مردانگی، نیرو در رفتن، گله از پا درد خرفه زار، آبراهه، خرفه، تیره خرفه، جای روییدن خرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطلی
تصویر رطلی
منسوب به رطل، آنکه رطل باده کشد
فرهنگ لغت هوشیار
عطلت در فارسی بیکار گی فرغیش، آسوده روز (روز تعطیل)، بیکاری بیکار ماندن، بی پیرایگی: در زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روله
تصویر روله
فرانسوی غلتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمله
تصویر رمله
ریگ یک دانه یا یک توده سمیره سیاه (سمیره خط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقله
تصویر رقله
خرما بن بلند کویک بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطبه
تصویر رطبه
اسپست تر (یونجه تر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعله
تصویر رعله
شترمرغ، همسر مرد
فرهنگ لغت هوشیار