- رضابند(رِ بَ)
گویا نام موضعی است به ماوراءالنهر. (یادداشت مؤلف) :
ز بس بزرگی از روی صحت نسبت
به خواب دید ترا قاضی رضابندی.
سوزنی
ز بس بزرگی از روی صحت نسبت
به خواب دید ترا قاضی رضابندی.
سوزنی
معنی رضابند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(رِ مَ)
لغت نامه دهخدا
خوشدل. (ناظم الاطباء). خشنود و راضی. (آنندراج). با رضای خاطر: همگی به امر رضامند شده. (مجمل التواریخ گلستانه) ، قبول کننده، اذن دهنده. (ناظم الاطباء)
(اَ بَ)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است به دوفرسنگی مرو و گروهی از ائمۀ علماء از آن برخاسته اند. از جمله: محمد بن عمران الارسابندی و ابوالفضل محمد بن الفضل الارسابندی و قاضی محمد بن الحسین الارسابندی الحنفی قاضی مرو و او از بزرگان رجال و فرشته ای بصورت عالمی بود. (معجم البلدان) ، جمع واژۀ رسن
(رَ بِ نَ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ربن، لقب علمای یهود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ج ربّان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء).
، از اعلام زنان. (ناظم الاطباء).
، از اعلام زنان. (ناظم الاطباء).
خرسندی قبول رضامندی، خوشحالی خشنودی، اجازت رخصت. توضیح: (رضایت) در عربی نیامده و مجعول است از (رضا) و (رضوان)
موافقت، رضایت
مشتاق، مایل
