کرباس، برای مثال بدخواه تو را حادثه چون سایه ملایم / زاین رنگ نیامد به از این هیچ رکویی (انوری - مجمع الفرس - رکو) پارچۀ کهنه، لته، تکه ای از پارچه یا جامه، جامۀ یک لا
کرباس، برای مِثال بدخواه تو را حادثه چون سایه ملایم / زاین رنگ نیامد به از این هیچ رکویی (انوری - مجمع الفرس - رکو) پارچۀ کهنه، لته، تکه ای از پارچه یا جامه، جامۀ یک لا
نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، محل دریافت عوارض در جاده ها، عوارض جاده، راهداری، رصد خانه، مراقب، نگهبان رصد بستن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن رصد راندن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن رصد کردن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه
نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، محل دریافت عوارض در جاده ها، عوارض جاده، راهداری، رصد خانه، مراقب، نگهبان رَصَد بستن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن رَصَد راندن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن رَصَد کردن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مِثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
ماده شتری که منتظر نوبت آب باشد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). ماده شتری که منتظر آب خوردن شتر دیگری است تا پس از آن بیاشامد. (از اقرب الموارد)
ماده شتری که منتظر نوبت آب باشد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). ماده شتری که منتظر آب خوردن شتر دیگری است تا پس از آن بیاشامد. (از اقرب الموارد)
بجایی مقیم شدن. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، چشم داشتن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) ، راه نگاه داشتن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). و رجوع به رصد شود
بجایی مقیم شدن. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، چشم داشتن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) ، راه نگاه داشتن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). و رجوع به رصد شود