جدول جو
جدول جو

معنی رصو - جستجوی لغت در جدول جو

رصو
(تَ کَرْ رُ)
محکم و استوار گردانیدن چیزی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریو
تصویر ریو
(پسرانه)
ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی و داماد طوس سپهسالار ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رئو
تصویر رئو
(پسرانه)
مهربان، عاطفه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رکو
تصویر رکو
کرباس، برای مثال بدخواه تو را حادثه چون سایه ملایم / زاین رنگ نیامد به از این هیچ رکویی (انوری - مجمع الفرس - رکو)
پارچۀ کهنه، لته، تکه ای از پارچه یا جامه، جامۀ یک لا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رصد
تصویر رصد
نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، محل دریافت عوارض در جاده ها، عوارض جاده، راهداری، رصد خانه، مراقب، نگهبان
رصد بستن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
رصد راندن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
رصد کردن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگو
تصویر رگو
پارچۀ کهنه، لته، تکه ای از پارچه یا جامه، جامۀ یک لا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربو
تصویر ربو
پشته، تپه، جماعت مردم، در پزشکی تنگی نفس، آسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهو
تصویر رهو
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمو
تصویر رمو
رموک، بسیار رمنده، رم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهو
تصویر رهو
آهسته و نرم راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
زن خردشرم و یا تنگ شرم. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازآنندراج). زن تنگ اندام. ج، رصف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ماده شتری که منتظر نوبت آب باشد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). ماده شتری که منتظر آب خوردن شتر دیگری است تا پس از آن بیاشامد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَرْ رُ)
بجایی مقیم شدن. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، چشم داشتن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) ، راه نگاه داشتن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). و رجوع به رصد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ سُ)
لغتی است در رسوخ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رسوخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رجو
تصویر رجو
امید داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پنچه گرگ از گیاهان به پایان رساندن، رسا کردن، دشنام دادن، داغ کردن: ستور پنجه گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رپو
تصویر رپو
فرانسوی ایستش زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربو
تصویر ربو
پشته و بلندی، نفس بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهو
تصویر رهو
روش، طریقه، طرز، قاعده، پی و نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریو
تصویر ریو
حیله فریب، نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنو
تصویر رنو
شاد، یکسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفو
تصویر رفو
پیوند جامه، رفو کردن، جامه دوختن، پارگی و سوراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقو
تصویر رقو
ریگ، توده گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روص
تصویر روص
سر خرد آمدن بخردی پس از نابخردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگو
تصویر رگو
تکه از پارچه یا جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکو
تصویر رکو
جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشو
تصویر رشو
پاره دادن بد گند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخو
تصویر رخو
نرم و سست از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحو
تصویر رحو
آسیا ساختن، گرداندن آسیا، گردشدن مار چنبر زدن مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد
تصویر رصد
به چیزی نظر دوختن، در جائی نشستن و چیزی را زیر نظر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
در نشاندن، سخت خستن، فرو بردن نیزه، آراستن کبتو بچه کبت (زنبور عسل) لاغر سرین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصغ
تصویر رصغ
بند دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصف
تصویر رصف
سد ساخته شده در جلوی آب
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به جهت اعمال زشت بدنام گردد بی حرمت بی عزت بی آبرو بد نام مفتضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربو
تصویر ربو
آسم
فرهنگ واژه فارسی سره