جدول جو
جدول جو

معنی رصانت - جستجوی لغت در جدول جو

رصانت
محکم شدن، استوار شدن، استواری عقل،
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان، پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، اتقان، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
تصویری از رصانت
تصویر رصانت
فرهنگ فارسی عمید
رصانت
(رَ نَ)
رصانه. قوت و محکمی و استواری. (یادداشت مؤلف) : از نواحی و اقطار و هند درختی چند بیاورند در رزانت و رصانت متقارب و در سخاوت و متانت متناسب. (از ترجمه تاریخ یمینی ص 421). و رجوع به رصانه شود
لغت نامه دهخدا
رصانت
قوت و محکمی و استواری
تصویری از رصانت
تصویر رصانت
فرهنگ لغت هوشیار
رصانت
((رَ نَ))
محکم بودن، استواری
تصویری از رصانت
تصویر رصانت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رزانت
تصویر رزانت
باوقار بودن، سنگین بودن، آهستگی و وقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصانت
تصویر حصانت
منیع و استوار بودن، کنایه از پارسا و پاک دامن بودن، عفیف بودن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ نَ)
استواری و محکمی. (غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغه). رجوع به رزانت شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
رزانه. آهستگی و گرانباری و سنگینی. (ناظم الاطباء). آهستگی و گرانباری. (غیاث اللغات) (بحر الجواهر). آهستگی. (از کشاف زمخشری). سنگینی. آهستگی. (فرهنگ فارسی معین)، آرمیدگی و استواری و وقار. (ناظم الاطباء). سنجیدگی و ثابت قدمی. آرمیدگی و استواری. (غیاث اللغات). استحکام. وقار. متانت. (یادداشت مؤلف). بردبار و صاحب وقار شدن. (فرهنگ نظام). باوقار بودن.سنگین بودن. وقار. (فرهنگ فارسی معین) :
کوه است بارزانت و نار است باعلو
باد است باسیاست و آب است باصفا.
مسعودسعد.
چون کاری آغاز کند (شیر) ... در تقریر فواید و منافع آن مبالغت کنم تا شادی او به متانت رأی و رزانت عقل خویش بیفزاید. (کلیله و دمنه). از حصافت عقل و رزانت رأی و نیت صافی و مکرمت وافی ناصرالدین همین توقع داریم که خانه یکی داند و طریق مجانبت یکسو نهد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 242)، خردمندی. (از کشاف زمخشری) :
قابل و لاحق رزانت او
مهبط وحی حق امانت او.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
رکانه. سکونت به. اطمینان به. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
حصافت. استواری. محکمی. استحکام. استوار شدن حصار و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) : و با عقل خود آن یک حصن بی حصانت را... (جهانگشای جوینی) ، پارسائی. (زمخشری). پرهیزکار شدن. نهفته شدن زن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَذْ ذُ)
رصانت. محکم و استوار گردیدن: رصن رصانهً. (از تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استواری و محکمی. (از آنندراج). محکم بودن و استوار گردیدن. (از فرهنگ فارسی معین). رصانه عقل و جز آن، استحکام و بسیاری ثبات آن. (از اقرب الموارد). محکم و استوار شدن. (مصادر اللغۀ زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رضانت
تصویر رضانت
استواری و محکمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصانه
تصویر رصانه
رصانت استواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزانت
تصویر رزانت
آهستگی و گرانباری و سنگینی، با وقار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکانت
تصویر رکانت
استوار شدن، با وقار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصانت
تصویر حصانت
عفیف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصانت
تصویر حصانت
((حَ نَ))
استوار بودن، محکم بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزانت
تصویر رزانت
((رَ نَ))
باوقار بودن، سنگین بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رانت
تصویر رانت
درآمدی که از فرصت ها و موقعیت های برتر به دست آمده باشد، ثروت حاصل از کار غیرتولیدی و بادآورده
فرهنگ فارسی معین
استحکام، استواری
متضاد: نااستواری، سستی، پاکدامنی، عصمت، عفت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استواری، سنگینی، معقولی، وقار، وقر
متضاد: سبکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد