رشحه. تراوش کرده و چکیده. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). چکه و قطره. (ناظم الاطباء). آب که از جایی تراوش کند و به جایی چکد. (از آنندراج) (غیاث اللغات). آب که از جایی بتراود. ج، رشحات. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین) : گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنند تو رشحه ای ز کرمهای بی حساب بریز. خاقانی. - رشحۀ آب، ترشح کردن آب بر اطراف و جوانب که چکرۀ آب نیز گویند. (ناظم الاطباء). ، تراوش. چکیده. (ناظم الاطباء). - رشحۀ قلم، کنایه از نوشته و شعر: مولدم جام و رشحۀ قلمم جرعۀ جام شیخ الاسلامی است. جامی. ، مقطر، خوی و عرق. (ناظم الاطباء)
رشحه. تراوش کرده و چکیده. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). چکه و قطره. (ناظم الاطباء). آب که از جایی تراوش کند و به جایی چکد. (از آنندراج) (غیاث اللغات). آب که از جایی بتراود. ج، رَشَحات. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین) : گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنند تو رشحه ای ز کرمهای بی حساب بریز. خاقانی. - رشحۀ آب، ترشح کردن آب بر اطراف و جوانب که چکرۀ آب نیز گویند. (ناظم الاطباء). ، تراوش. چکیده. (ناظم الاطباء). - رشحۀ قلم، کنایه از نوشته و شعر: مولدم جام و رشحۀ قلمم جرعۀ جام شیخ الاسلامی است. جامی. ، مقطر، خوی و عرق. (ناظم الاطباء)