شاخۀ تازه ای که از بیخ درخت برآید. (ناظم الاطباء). شاخ تازه را گویند که از بیخ درخت برآید و به ستاک معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج). شاخ تازه ای را گویند که از بیخ درخت برآید و به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است. (برهان). شاخی باشد که از بن درخت گل و غیره بدر آید و رشتاک نیز خوانند. (فرهنگ اوبهی). ظاهراً باید تصحیفی از ستاک باشد. رجوع به ستاک شود
شاخۀ تازه ای که از بیخ درخت برآید. (ناظم الاطباء). شاخ تازه را گویند که از بیخ درخت برآید و به ستاک معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج). شاخ تازه ای را گویند که از بیخ درخت برآید و به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است. (برهان). شاخی باشد که از بن درخت گل و غیره بدر آید و رشتاک نیز خوانند. (فرهنگ اوبهی). ظاهراً باید تصحیفی از ستاک باشد. رجوع به ستاک شود
رشته که پیوک و عرق معدنی نیز گویند. (ناظم الاطباء). بیماریی است ویژۀ سرزمین بخارا که رشته نیز گویند، و کاف علامت تصغیر است. (از شعوری ج 2 ورق 18). و رجوع به رشته در همین معنی شود، ریسمان کوچک و خرد. (آنندراج) ، رسوایی و جرم. (آنندراج)
رشته که پیوک و عرق معدنی نیز گویند. (ناظم الاطباء). بیماریی است ویژۀ سرزمین بخارا که رشته نیز گویند، و کاف علامت تصغیر است. (از شعوری ج 2 ورق 18). و رجوع به رشته در همین معنی شود، ریسمان کوچک و خرد. (آنندراج) ، رسوایی و جرم. (آنندراج)
ستاک. استاک. استاخ. شتاخ. شاخ تازه و نازک باشد که از بیخ و بن درخت و از شاخ درخت سرزند و بیرون آید. (از برهان). در لغت فرس اسدی شتاک ضبط شده است: سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین شاخ و شتاک نسرین چون برج ثور و جوزا. کسائی. سر درخت أمل گشته بود پژمرده به آب جود تو از بیخ تازه کرد شتاک. منصور شیرازی
ستاک. استاک. استاخ. شتاخ. شاخ تازه و نازک باشد که از بیخ و بن درخت و از شاخ درخت سرزند و بیرون آید. (از برهان). در لغت فرس اسدی شتاک ضبط شده است: سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین شاخ و شتاک نسرین چون برج ثور و جوزا. کسائی. سر درخت أمل گشته بود پژمرده به آب جود تو از بیخ تازه کرد شتاک. منصور شیرازی