معنی رسیع - جستجوی لغت در جدول جو
رسیع
چسبیده
چسبیده
تصویر رسیع
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر ترسیع
ترسیع
تباه شدن چشم
تباه شدن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ربیع
ربیع
(پسرانه)
بهار
بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر رفیع
رفیع
(پسرانه)
مرتفع، بلند، ارزشمند، عالی
مرتفع، بلند، ارزشمند، عالی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر رسید
رسید
قبض
قبض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر رفیع
رفیع
افراشته، برجسته، بلند، والا
افراشته، برجسته، بلند، والا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر سریع
سریع
شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز
شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر وسیع
وسیع
گسترده، دامنگیر، فراخ
گسترده، دامنگیر، فراخ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر رایع
رایع
بالنده نمو کننده، رسا: نظم رایع، شگفتی آور، زیبا
بالنده نمو کننده، رسا: نظم رایع، شگفتی آور، زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ربیع
ربیع
بهار، بهارگاه، فصلی از چهار فصل سال
بهار، بهارگاه، فصلی از چهار فصل سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رجیع
رجیع
باز گردانیده بازگشته، پلیدی سرگین، کلانشکم
باز گردانیده بازگشته، پلیدی سرگین، کلانشکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رضیع
رضیع
طفل شیر خواره
طفل شیر خواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رصیع
رصیع
دگمه مادگی
دگمه مادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ردیع
ردیع
بر زمین افتاده، کرکم رنگ (کرکم زعفران)، تیر افتاده از پیکان
بر زمین افتاده، کرکم رنگ (کرکم زعفران)، تیر افتاده از پیکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رسیل
رسیل
فراخ، واسع، مراسل، هم آواز، هم آهنگ
فراخ، واسع، مراسل، هم آواز، هم آهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رسیف
رسیف
فرانسوی آبسنگ
فرانسوی آبسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رسیغ
رسیغ
فراخ، خوراک بسیار
فراخ، خوراک بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رسید
رسید
وصول، رسیدن
وصول، رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رقیع
رقیع
آنکه پینه دوزد، کسی که می نویسد
آنکه پینه دوزد، کسی که می نویسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رفیع
رفیع
بلند قدر و مرتبه، شریف، عالی
بلند قدر و مرتبه، شریف، عالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تسیع
تسیع
یک نهم چیزی
یک نهم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سریع
سریع
جلد و شتاب کننده، زود، شتابنده
جلد و شتاب کننده، زود، شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سریع
سریع
شتابنده، زود، تند، چست و چالاک، در علوم ادبی در علم عروض بحری از شعر بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلات
شتابنده، زود، تند، چست و چالاک، در علوم ادبی در علم عروض بحری از شعر بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلات
فرهنگ فارسی عمید
تصویر رضیع
رضیع
کودک شیرخوار، همشیر، برادر همشیر
کودک شیرخوار، همشیر، برادر همشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویر ربیع
ربیع
بهار، نام دو ماه از ماه های قمری
بهار، نام دو ماه از ماه های قمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویر رقیع
رقیع
احمق، گول، بی عقل، بیشرم، آسمان، آسمان اول
احمق، گول، بی عقل، بیشرم، آسمان، آسمان اول
فرهنگ فارسی عمید
تصویر رسیس
رسیس
ثابت و استوار، خبری که درستی آن ثابت نشده باشد
ثابت و استوار، خبری که درستی آن ثابت نشده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویر رفیع
رفیع
بلند، مرتفع، کنایه از بلندپایه، بلندمرتبه، باارزش
بلند، مرتفع، کنایه از بلندپایه، بلندمرتبه، باارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویر رسیل
رسیل
کسی که با کس دیگر هم صدا می خواند، هم آهنگ، هم آواز
کسی که با کس دیگر هم صدا می خواند، هم آهنگ، هم آواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویر طسیع
طسیع
بنگرید به طسع
بنگرید به طسع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر لسیع
لسیع
مار گزیده کژدم گزیده گزیده (مارو کژدم)
مار گزیده کژدم گزیده گزیده (مارو کژدم)
فرهنگ لغت هوشیار
وسیع
پهین فراخ گشاده انغزان دور کران دامنه دار درندشت (گویش هراتی) فراخ گشاده (محل مکان)، عریض پهناور
پهین فراخ گشاده انغزان دور کران دامنه دار درندشت (گویش هراتی) فراخ گشاده (محل مکان)، عریض پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ربیع
ربیع
((رَ))
فصل بهار
فصل بهار
فرهنگ فارسی معین
تصویر رایع
رایع
((یِ))
رساننده، بالنده، زیبا
رساننده، بالنده، زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویر رقیع
رقیع
((رَ))
کسی که وصله کند، آن که پینه دوزد، آن که نویسد، رقعه نویس، احمق، گول
کسی که وصله کند، آن که پینه دوزد، آن که نویسد، رقعه نویس، احمق، گول
فرهنگ فارسی معین