جدول جو
جدول جو

معنی رسیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

رسیدنی
(رَ / رِ دَ)
درخور رسیدن. لایق رسیدن. شایستۀ رسیدن: رسیدنی می رسد. (یادداشت مؤلف) : روز آدینه شانزدهم ماه رمضان امیر چون آنجا رسیده بود مقام کرد دو روز تا کسانی که رسیدنی اند دررسند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 628)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
وارد شدن به مقصد مورد نظر
واصل شدن، متصل شدن به چیزی، پیوستن به چیزی مثلاً دستش به بالای طاقچه نمی رسید،
وقت داشتن برای انجام کاری، فرصت داشتن مثلاً نمی رسم کارها را تمام کنم،
پخته شدن میوه، کامل شدن نمو میوه
دست یافتن به چیزی، به دست آوردن
کنایه از پیوستن دو نفر به یکدیگر، ازدواج کردن،
تحریک عضو حسی توسط محرک خارجی مثلاً بوی نان تازه به مشامم رسید،
فرارسیدن زمان چیزی مثلاً بهار رسید
منتهی شدن، منجر شدن
تمام شدن، پایان یافتن، برای مثال جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل / عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید (سعدی۲ - ۴۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
حالت رسیده بودن و پخته بودن میوه، وارسی، دقت و تحقیق در امری
فرهنگ فارسی عمید
(تَ دَ)
وحشتناک. رعب انگیز. ترس آور
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ)
که در خور یا محتاج پرسیدن است. درخور پرسیدن. محتاج پرسیدن. لایق سؤال. محتاج سؤال، نوعی پرسیدن:
بپریسد ناکام پرسیدنی
نگه کردنی پست و گردیدنی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ دَ)
که نمی رسد. که واصل نمی شود. مقابل رسیدنی. رجوع به رسیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ / دِ)
چگونگی رسیده، درآمدن به حالت نضج و پختگی و بلوغ و کمال. (ناظم الاطباء). نضج. پختگی. چگونگی و حالت پختن میوه. مقابل کالی. مقابل نارسی. مقابل نارسیدگی. (یادداشت مؤلف). به حالت نضج و پختگی درآمدن میوه. (فرهنگ فارسی معین) : مجج، رسیدگی انگور و پختگی آن. (منتهی الارب) : مردی به درگاه آمده اسبی برهنه آورده و می گوید که به کشت خویش اندر بگرفته ام. پرسید که جو بود یا گندم ؟ گفت: جو. بفرمود تا خداوند اسب را بیاوردند و چندانکه قیمت جو بود به وقت رسیدگی تاوان بسته و به خداوند زمین داد. (نوروزنامه) ، بلوغ. کمال. (فرهنگ فارسی معین) (از یادداشت مؤلف). رشد. تمییز. خردمندی. تکامل. کبر. مقابل نارسیدگی. (یادداشت مؤلف) : و از پس طواحن چهار دندان دیگر است دو زبر و دو زیر از هر سوی یکی، و آنرا خرد دندان گویند و خرد دندان ازبهر آن گویند که از پس رسیدگی برآید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و نبض کودک چون به حد رسیدگی نزدیک رسد عظیم تر از نبض رسیدگان باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عمر مردم بر چهار بخش است یک بخش روزگار پروردن و بالیدن و فزودن است و این کمابیش پانزده شانزده سال باشد. دوم روزگار رسیدگی است و تازگی و این تا مدت سی سال باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). فزراء، زن نزدیک رسیدگی رسیده. فلهد، کودک نزدیک به رسیدگی رسیده. (منتهی الارب) ، مواظبت و سرپرستی در اجرا و انجام دادن کاری. (از ناظم الاطباء). مراقبت. مواظبت. (یادداشت مؤلف). مراقبت در اجرای امری. مواظبت. (از فرهنگ فارسی معین). توجه و عمل. (فرهنگ نظام) ، تحقیق. تفتیش. (از فرهنگ نظام) (یادداشت مؤلف). فحص. تفحص. پژوهش. وارسی. بررسی. (از یادداشت مؤلف). تحقیق. تحقیقات. (از لغات فرهنگستان). تحقیق. بررسی. تفحص. در اصطلاح قضایی، بررسی گفته های طرفین، و آن شامل سه مرحله است: 1- رسیدگی بدایت (رسیدگی بدوی یا ابتدایی) ، رسیدگی نخستین. 2- رسیدگی استینافی، رسیدگی پژوهشی. 3- رسیدگی تمیزی، رسیدگی فرجامی. (فرهنگ فارسی معین).
- رسیدگی فرجامی،رسیدگی تمیزی. (لغات فرهنگستان).
- رسیدگی نخستین، رسیدگی بدایت. (لغات فرهنگستان).
، بازدید حساب برای اطمینان از درستی آن. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
رستنی. سزاوار رهایی. لایق رهیدن و رستن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رهیدن شود
لغت نامه دهخدا
آمدن در آمدن وارد شدن، پیوستن چیزی به چیز دیگر اتصال، پیوستن شخصی به شخص دیگر اتصال تلاقی، واقع شدن، وقوع، پختن میوه نضج، حد بلوغ یافتن، کامل شدن، کمال یافتن، مواظبت کردن مراقبت کردن رسیدگی کردن، فرصت کردن: (نرسیدم که کارت را انجام دهم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
بلوغ و کمال، پختگی، حالت، پختن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیدنی
تصویر پرسیدنی
در خور پرسیدن لایق پرسیدن محتاج پرسیدن محتاج سوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
((رَ دَ))
آمدن، وارد شدن، پیوند، تلاقی، پخته شدن میوه، کامل شدن، بالغ شدن، مواظبت کردن، اثر کردن، تأثیر گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
((رَ دِ))
پختگی و پخته شدن میوه، بلوغ، تحقیق و دقت در امری
فرهنگ فارسی معین
بازبینی، بررسی، پژوهش، تحقیق، ممیزی، وارسی، بلوغ، کمال، پختگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
Arrive, Reach
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
arriver, atteindre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
tiba, mencapai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
পৌঁছানো , পৌঁছানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
มาถึง , ไปถึง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
kufika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
varmak, ulaşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
도착하다 , 도달하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
到着する , 到達する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
להגיע , להגיע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
прибувати , досягати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
पहुँचना , पहुँचाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
arriveren, bereiken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
llegar, alcanzar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
arrivare, raggiungere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
chegar, alcançar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
到达
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
przybywać, osiągać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
ankommen, erreichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
прибывать , достигать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
پہنچنا , پہنچنا
دیکشنری فارسی به اردو