رسمی بودن. (فرهنگ فارسی معین). قانونی بودن. صورت قانونی داشتن: ساعت هشت صبح رئیس مجلس سنا رسمیت جلسه را اعلام کرد. - به رسمیت شناختن، رسمی دانستن. (فرهنگ فارسی معین). قانونی شناختن. قانونی دانستن. (یادداشت مؤلف) : دولت ایران دولت جدید اسپانیا را به رسمیت شناخت. (یادداشت مؤلف). - رسمیت پیدا کردن، رسمیت یافتن. قابلیت اجرا یافتن. (یادداشت مؤلف). برسمیت شناخته شدن. (فرهنگ رازی)
رسمی بودن. (فرهنگ فارسی معین). قانونی بودن. صورت قانونی داشتن: ساعت هشت صبح رئیس مجلس سنا رسمیت جلسه را اعلام کرد. - به رسمیت شناختن، رسمی دانستن. (فرهنگ فارسی معین). قانونی شناختن. قانونی دانستن. (یادداشت مؤلف) : دولت ایران دولت جدید اسپانیا را به رسمیت شناخت. (یادداشت مؤلف). - رسمیت پیدا کردن، رسمیت یافتن. قابلیت اجرا یافتن. (یادداشت مؤلف). برسمیت شناخته شدن. (فرهنگ رازی)