جدول جو
جدول جو

معنی رسم - جستجوی لغت در جدول جو

رسم
آیین، هنجار
تصویری از رسم
تصویر رسم
فرهنگ واژه فارسی سره
رسم
اثر، علامت، نشان، روش، آئین، عادت، طریق، دستور، وضع، قواعد، مقررات کشیدن شکل یا خطی بر روی کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
رسم
سنت و قاعدۀ متداول میان افراد یک جامعه، آیین، مفرد واژۀ رسوم
در ریاضیات نمایش شکل ها بر روی یک سطح به وسیلۀ خطوط، شکل یا خطی که روی کاغذ می کشند
مستمری، حقوق
ادرار
خرابه، بقایای بنا
تصویری از رسم
تصویر رسم
فرهنگ فارسی عمید
رسم
کشیدن شکل یا خطی روی کاغذ، نوشتن، خط کشیدن
تصویری از رسم
تصویر رسم
فرهنگ فارسی معین
رسم
((رَ))
روش، قاعده، آیین، عادت، عرف، دستور، ترتیب، نشانی سرای و منزل
تصویری از رسم
تصویر رسم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسمی
تصویر رسمی
آیین مند، آیین نامه ای، هنجارین، پیمانی، سازمانی، ناخودمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
رستادی رستاد خوار، باژ گذار، داتی آسایی (قانونی) منسوب و مربوط به رسم مقابل غیر رسمی. یا لباس رسمی لباسی که در جشنها پوشند، کسی که راتبه و مرسوم گیرد، خدمتکار مقرب و نزدیک مانند: آبدار شرابدار جامه دارو غیره، خراجگذار، طبق رسم مطابق رسم:) رسمی رفتار میکند . (، معمولی:) مگر اسطرلاب شمس وزیر غیر از اسطرلابهای رسمی است که ما میدانیم ک (امیر ارسلان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسما
تصویر رسما
از روی قاعده و ترتیب و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسمی
تصویر رسمی
مطابق رسم، عرف و عادت، معمولی، متعارف، مخصوص استفاده در جشن ها و پذیرایی های دولتی یا تشریفاتی مثلاً لباس رسمی، بومی مثلاً تخم مرغ رسمی، حقوق بگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسمی
تصویر رسمی
((رَ))
معمول، متداول، خشک، به صورت جدی و برابر با مقررات، مقابل خودمانی، دوستانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسمی
تصویر رسمی
Formal, Official
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رسما
تصویر رسما
Officially
دیکشنری فارسی به انگلیسی
формальный , официальный
دیکشنری فارسی به روسی
официально
دیکشنری فارسی به روسی
formalny, oficjalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
正式的 , 官方的
دیکشنری فارسی به چینی
formeel, officieel
دیکشنری فارسی به هلندی
औपचारिक , आधिकारिक
دیکشنری فارسی به هندی
आधिकारिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی