هر یک از واحدهای تخصصی ارتش، دسته و گروهی از مردم که در یک شهر با یکدیگر همکار و هم پیشه باشند مثلاً رستۀ نانوایان، رستۀ گوشت فروشان، رستۀ آهنگران رده، صف، قطار بازار، دکان هایی که در بازار در یک صف واقع شده، راسته روش، شیوه رهاشده، نجات یافته
هر یک از واحدهای تخصصی ارتش، دسته و گروهی از مردم که در یک شهر با یکدیگر همکار و هم پیشه باشند مثلاً رستۀ نانوایان، رستۀ گوشت فروشان، رستۀ آهنگران رده، صف، قطار بازار، دکان هایی که در بازار در یک صف واقع شده، راسته روش، شیوه رهاشده، نجات یافته
خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، ملک
خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، مُلک
مؤنث مرسل، نعت فاعلی از مصدر ارسال. فرستنده. ارسال دارنده: و انی مرسله الیهم بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون. (قرآن 35/27) ، من فرستنده هستم به سوی ایشان هدیه ای را تا ببینم فرستادگان با چه چیز برمیگردند. و رجوع به مرسل و ارسال شود
مؤنث مرسِل، نعت فاعلی از مصدر ارسال. فرستنده. ارسال دارنده: و انی مرسله الیهم بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون. (قرآن 35/27) ، من فرستنده هستم به سوی ایشان هدیه ای را تا ببینم فرستادگان با چه چیز برمیگردند. و رجوع به مرسِل و ارسال شود
مؤنث مرسل، نعت مفعولی از مصدر ارسال. فرستاده شده. ارسال شده. گسیل داشته. رجوع به مرسل و ارسال شود، آویخته شده. فروهشته، در انواع احادیث، احادیث مرسله، حدیثهای مرسل. آن حدیثها که اسناد متصلۀ آن تا تابعی رسد و تابعی بی ذکر صحابی واسطۀ میان خویش و پیغامبر ’قال رسول اﷲ’ گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرسل شود، گردن بنددراز که بر سینه افتد یا گردن بند که در آن مهره و جز آن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یک دانۀ بزرگ از گردن بند. (مهذب الاسماء). زیوری است که زنان در گلو آویزند. (غیاث). مهره های به رشته کرده چون مروارید و یسر و آنچه بدان ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج، مرسلات. (اقرب الموارد) : ارغوان لعل بدخشی دارد اندرمرسله نسترن لولوی لالا دارد اندرگوشوار. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 175). تا سخن را فخر نامت زیور و پیرایه داد مدح، گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله. مسعودسعد. آن خواجه که واسطه ست مدح او در مرسله های لفظ دربارم. مسعودسعد. رشتۀ دلها که در این گوهر است مرسله از مرسله زیباتر است. نظامی. بنگر که ز حقۀ تفکر در مرسله ای که میکشی در. نظامی. دیرینه غمی که در دلش بود در مرسلۀ سخن برآمود. نظامی. آدم و نوحی نه به ازهر دوئی مرسلۀ یک گره از هر دوئی. نظامی (مخزن الاسرار ص 27)
مؤنث مرسَل، نعت مفعولی از مصدر ارسال. فرستاده شده. ارسال شده. گسیل داشته. رجوع به مرسل و ارسال شود، آویخته شده. فروهشته، در انواع احادیث، احادیث مرسله، حدیثهای مرسل. آن حدیثها که اسناد متصلۀ آن تا تابعی رسد و تابعی بی ذکر صحابی واسطۀ میان خویش و پیغامبر ’قال رسول اﷲ’ گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مُرسَل شود، گردن بنددراز که بر سینه افتد یا گردن بند که در آن مهره و جز آن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یک دانۀ بزرگ از گردن بند. (مهذب الاسماء). زیوری است که زنان در گلو آویزند. (غیاث). مهره های به رشته کرده چون مروارید و یسر و آنچه بدان ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج، مرسَلات. (اقرب الموارد) : ارغوان لعل بدخشی دارد اندرمرسله نسترن لولوی لالا دارد اندرگوشوار. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 175). تا سخن را فخر نامت زیور و پیرایه داد مدح، گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله. مسعودسعد. آن خواجه که واسطه ست مدح او در مرسله های لفظ دُربارم. مسعودسعد. رشتۀ دلها که در این گوهر است مرسله از مرسله زیباتر است. نظامی. بنگر که ز حقۀ تفکر در مرسله ای که میکشی دُر. نظامی. دیرینه غمی که در دلش بود در مرسلۀ سخن برآمود. نظامی. آدم و نوحی نه به ازهر دوئی مرسلۀ یک گره از هر دوئی. نظامی (مخزن الاسرار ص 27)