- رستن
- خلاصی یافتن
معنی رستن - جستجوی لغت در جدول جو
- رستن
- نجات یافتن، آزاد شدن، رها شدن
- رستن
- سبز شدن و سر از خاک در آوردن گیاه، روییدن
کنایه از به وجود آمدن، پدید آمدن
- رستن
- رهیدن، رها شدن، رهایی یافتن، نجات یافتن
- رستن ((رُ تَ))
- روییدن، نمو کردن
- رستن ((رَ تَ))
- نجات یافتن، رها شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روییدنی گیاه. یا رستنی ها گیاهان نباتات
گیاه، روییدنی
روییدنی، گیاه
توانستن، جرات، دلیریکردن، تجروء
مخفّف واژۀ گریستن
گریستن: کسی را که در دل بود درد و غم گرستنش درمان بود لاجرم
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تنومند، قوی اندام، قهرمان بزرگ شاهنامه، در زبان قدیم ایرانی مرکب از رس (بالش، نمو) + تهم (دلیر، پهلوان)
انعقاد
صف، رتبه، جمله
چیزی را در بند کردن
آستین، آستی، کم
آسودگی و دلیری
صف، رده، راسته خلاص شده، نجات یافته، رهائی یافته
هر آدم شجاع و دلاوری که به رستم زال نسبت دهند، بلند بالا، بزرگ تن
قاعده، قانون
رساننده و آورنده
مخفف ریختن
ریسیدن
حرکت کردن، نقل کردن از نقطه ای به نقطه دیگر
یافتن، پیدا کردن رها کردن، رستن رها کردن، رستن
مجروح کردن
پاک کردن با آب و پاکیزه کردن
زیستن، زندگی کردن، زندگانی کردن
کوفتن، آزردن، زدن، کویستن، کوستن
چیزی را با آب پاکیزه ساختن، پارچه یا ظرف یا چیز دیگر را در آب مالیدن که پاک شود، شوییدن
جستجو کردن، جوییدن، پیدا کردن، یافتن