معنی رزوم - جستجوی لغت در جدول جو

رزوم(تَ یُ)

لغت نامه دهخدا

ریزوم

ساقۀ زیرزمینی بعضی گیا هان

فرهنگ فارسی عمید

رسوم

رسم ها، سنن و قاعده های متداول میان افراد یک جامعه، آیین ها، جمع واژۀ رسم

فرهنگ فارسی عمید

رقوم

رقم ها، اعداد، جمع واژۀ رقم

فرهنگ فارسی عمید

لزوم

واجب شدن، ضرورت، لازم بودن
لزوم مالایلزم: در علوم ادبی

فرهنگ فارسی عمید

خزوم

(خَ)

جمع واژۀ خزومه. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). رجوع به خزومه شود

لغت نامه دهخدا

ازوم

(اَ)

دندان نیش. ج، ازم.

لغت نامه دهخدا

ازوم

(گِ فُ)

سخت گزیدن بتمام دهن. (منتهی الارب).

لغت نامه دهخدا

زروم

(زِ)

دهی از دهستان هزار جریب است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری و بر چهل هزارگزی راه خاور کیاسر واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)

لغت نامه دهخدا

قرزوم

(قُ)

کندۀ موزه دوزان. (منتهی الارب). فرزوم. (اقرب الموارد). رجوع به فرزوم شود، کالبد کفش گران. (منتهی الارب) ، تختۀ کفش گران که بر آن کفش را اندازه نمایند. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

فرزوم

(فُ)

کندۀ موزه دوزان. (منتهی الارب). چوب مدوری که کفشگران بر آن کفش دوزند و قرزوم با قاف نیز گفته اند و اهل مدینه آن را الجباءه گویند. (از اقرب الموارد) ، کالبد کفشگران که بدان کفش را اندازه نمایند. (منتهی الارب). قالب کفش، نوعی از جامه که آن را المرط یا المئزر گویند. (اقرب الموارد). رجوع به جباءه و المئزر و مرط و قرزوم شود

لغت نامه دهخدا

مرزوم

(مَ)

بر جای مانده از بیماری. (ناظم الاطباء). رجوع به رزام و رزوم شود

لغت نامه دهخدا

رزام

درشت اندام: مرد

معنی رزوم - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما