جدول جو
جدول جو

معنی رزمون - جستجوی لغت در جدول جو

رزمون
نام دهکده ای در بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رزمان
تصویر رزمان
(پسرانه)
نام یکی از سرداران دیلمیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
آزمایش، امتحان، برای مثال وگر آزمون را کسی خورد زهر / از آن خوردنش درد و مرگ است بهر (فردوسی - ۸/۷۳)، کنون آزمون را یکی کارزار / بسازیم تا چون بود روزگار (فردوسی - ۳/۲۶۴)حاصل تجربه، مجموع سئوال های تشریحی یا چندگزینه ای برای سنجیدن دانش فرد و نمره دادن به او، تجربه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
یا رزمان بن زریزاد. نام یکی از سرداران دیلمیان ازطرفداران بهاءالدوله و در جنگهایی که بین سپاه بهأالدوله بن عضدالدوله و ابونصر عزالدوله بختیار در کرمان در سال 390 هجری قمری روی داد شرکت داشت. رجوع به شدالازار ذیل ص 42 و تاریخ هلال صابی صص 358- 359 شود
نام پدر یکی از سرکردگان رامانیان بنام ابراهیم بن رزمان. ابن بلخی گوید: اکنون از این رامانیان قومی مانده اند و مقدم ایشان ابراهیم بن رزمان است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 166)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 25 هزارگزی شرق شوسف و 20 هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جایگاهی است در شش فرسخی سمرقند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زْ / زِ)
اسم مصدر از آزمودن. بلا. امتحان. تجربه. تجربت. آزمایش. رون. آروین. سنجش. اروند:
کنون آزمون را یکی کارزار
بسازیم تا چون بود روزگار.
فردوسی.
یکی دست بگرفت و بفشاردش
همی آزمون را بیازاردش.
فردوسی.
اگر آزمون را کسی خورد زهر
از آن خوردنش درد و مرگ است بهر.
فردوسی.
که بر من یکی آزمون را بجنگ
بگردد بسان دلاور نهنگ.
فردوسی.
دگر آنکه از آزمون خرد
بکوشد بمردی ّ و گرد آورد.
فردوسی.
بپذرفت هر مهتری باژ و ساو
نکرد آزمون گاو با شیر تاو.
فردوسی.
یکی تیغ دارم من الماس گون
بزخم نوی خواهمش آزمون.
اسدی.
بجنگ آنکه سست آید از آزمون
ورا نام بفکن ز دیوان برون.
اسدی.
همه دوستان را بمهر اندرون
گه خشم و سختی کنند آزمون.
اسدی.
سزا آن بدی کز نخستین کنون
مرا کردی اندر هنرآزمون.
اسدی.
مرا لشکری کآزمون کرده ام
همین بس که از زابل آورده ام.
اسدی.
خواهی که کینش جوئی ازبهر آزمون
پیشانی پلنگ و کف اژدها بخار.
قطران.
از کمین بیرون جهد چون باد روز معرکه
گر کسی گوید زبهر آزمون آن را که هان.
ازرقی.
آزادگی و طمع بهم ناید
من کرده ام آزمون بصد مرّه.
ناصرخسرو.
جهانا زآزمون سنجاب و از کردار پولادی
بزیر نوش در نیشی بروی زهر در قندی.
ناصرخسرو.
ور بکاری آزمون را تخم آز
گر بروید برنیارد جز محال.
ناصرخسرو.
کسی راکآزمودی چند بارش
مکن زنهار دیگر آزمونش.
عطار.
آزمایش چون نماید جان او
کندگردد زآزمون دندان او.
مولوی.
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر کرا افزون خبر جانش فزون.
مولوی.
، حاصل تجربه. عبرت که از تجربه حاصل آید:
بهمدان گشسب آن زمان گفت باز
که ای گشته اندر نشیب و فراز
بگوی آنچه دانی بکار اندرون
به نیک و بد روزگار آزمون.
فردوسی.
- امثال:
آزمون رایگان، این همانست که امروز گویند امتحان مال و خرجی ندارد: با پدر رای زد وگفت ای پدر شهر بردسیر خالیست... اگر سحرگاهی چند سوار در پس دیوارها نزدیک دروازۀ شهر کمین سازند و چون در بگشایند خود را در شهر اندازند همانا اهل شهر را دست مدافعت و طاقت ممانعت نباشد... اتابک گفت چنین گفته اند، آزمون رایگان... (تاریخ سلاجقه).
هر چیز بخود نیازمند است و خرد به آزمون. (منسوب به اردشیر بابکان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
حاصل تجربه وامتحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
آزمایش، امتحان، تجربه، مجموعه ای از پرسش ها و مسائل یا پاسخ های عملی برای سنجش دانش و هوش یا استعداد افراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
امتحان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
امتحانٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
Examination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
examen
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گیاهی شبیه جارو که نام های دیگرش ارزبون و ازفون است
فرهنگ گویش مازندرانی
خیاط، دوزنده، درزی، سوزن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع مسکوره ی شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
екзамен
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
試験
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
امتحان
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
পরীক্ষা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
mtihani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
sınav
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
시험
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
מבחן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
egzamin
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
परीक्षा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
ujian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
การสอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
examen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
экзамен
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
examen
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
Prüfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
exame
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
考试
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آزمون
تصویر آزمون
esame
دیکشنری فارسی به ایتالیایی