جدول جو
جدول جو

معنی رزدار - جستجوی لغت در جدول جو

رزدار
(رَ)
در آستارا این نام را به کرکف که نوعی افراست دهند. توسکا. توسا. (یادداشت مؤلف). مرحوم دکتر ساعی در تعریف توسکا، دو نوع آن را که درایران می روید نام می برد و گوید این دو گونه را بنامهای توسکا، توسه، تسکا، توسا، رزدار، سیاه توسه و سفید توسه می خوانند. رجوع به جنگل شناسی ج 2 ص 172 شود
لغت نامه دهخدا
رزدار
آلدر گیلانی
تصویری از رزدار
تصویر رزدار
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرزدار
تصویر گرزدار
آنکه گرز در دست دارد، دارندۀ گرز، گرزبان، کنایه از شجاع، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزدار
تصویر مرزدار
مامور نظامی که برای نگهبانی و مراقبت در سرحد مملکت گماشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ زَ)
دارندۀ گرز. مجازاً، شجاع. دلیر:
فراز آورم لشکر گرزدار
از ایران و ایرج برآرم دمار.
فردوسی.
خروشی برآمد ز درگاه شاه
که ای گرزداران ایران سپاه.
فردوسی.
مر آن صورت رستم گرزدار
ببردند نزدیک سام سوار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
مرزبان. حاکم. حکمران مناطق مرزی. سرحددار. توسعاً. سرکرده و سردار. رجوع به مرزبان شود:
سوی مرزدارانش نامه نوشت
که خاقان ره راد مردی بهشت.
دقیقی.
به درگاه خسرو نهادند روی
همه مرزداران به فرمان اوی.
دقیقی.
چو از مرزداران و از لشکرش
بداند که رنج است بر کشورش.
فردوسی.
بیامد ز کاخ همایون همای
خود و مرزداران پاکیزه رای.
فخرالدین اسعد.
به هر شهری شد از وی شهریاری
به هر مرزی شد از وی مرزداری.
فخرالدین اسعد.
ز هر شهری بیامد شهریاری
ز هر مرزی بیامد مرزداری.
فخرالدین اسعد.
سپاه سپیجاب و فرغانه را
دگر مرزداران فرزانه را.
نظامی.
، کسانی که برای نگاهداری سرحد کشورند. (لغات فرهنگستان). مأمور مرزداری. رجوع به مرزداری و مرزبانی شود، دهقان:
خود و مرزداران بکوشید سخت
نشاندند هر جای چندین درخت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
مزغّب. پرزه دار
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
که پرز دارد پرزه دار پرزگن پرزناک
فرهنگ لغت هوشیار
دارنده گرز: بمنزل رسید آن سپاه گران همه گرزداران و جوشن وران، شجاع دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزدار
تصویر مرزدار
کسی که مامور نگاهداری سرحدهای کشور است مامور سرحدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازدار
تصویر رازدار
محرم
فرهنگ واژه فارسی سره
سرحددار، مرابط، مرزبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
رقيقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
Fluffy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
moelleux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
폭신폭신한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
пушистый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
flauschig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
نرم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
নরম তুলতুলে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
fluffy
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
kabarık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
puszysty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
蓬松的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
רך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
फुलदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
berbulu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
ฟู
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
donzig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
пухнастий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
esponjoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
soffice
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
fofo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
ふわふわした
دیکشنری فارسی به ژاپنی