احمد بن محمد بن علویه رزاز جرجانی، مکنی به ابوالعباس. وی از محمد بن غالب تمتام و ابوبکر بن باغندی روایت کرد. و اسماعیل بن سوید خیاط و ابواسحاق مؤدب از او روایت دارند. (از لباب الانساب) محمد بن عبیدالله. از حسین بن فهد موصلی و جز او حدیث شنید، وخطیب ابوبکر از او روایت دارد. (از لباب الانساب) لقب ابوجعفر بن بختری. (منتهی الارب) (تاح العروس ج 4 ص 38)
احمد بن محمد بن علویه رزاز جرجانی، مکنی به ابوالعباس. وی از محمد بن غالب تمتام و ابوبکر بن باغندی روایت کرد. و اسماعیل بن سوید خیاط و ابواسحاق مؤدب از او روایت دارند. (از لباب الانساب) محمد بن عبیدالله. از حسین بن فهد موصلی و جز او حدیث شنید، وخطیب ابوبکر از او روایت دارد. (از لباب الانساب) لقب ابوجعفر بن بختری. (منتهی الارب) (تاح العروس ج 4 ص 38)
برنج فروش. (ناظم الاطباء) (از لباب الانساب) (از اقرب الموارد). کرنج فروش. (دهار). کسی که برنج (رزّ) میفروشد. (فرهنگ نظام). منسوب است به ارز که برنج باشد. (از انساب سمعانی) ، کسی که شلتوک را با دنگ کوفته برنج میسازد و رزازی کار برنجکوب است و این معنی مخصوص فارسی است. (فرهنگ نظام). کسی که شالی را میکوبد و برنج را از پوست جداکرده سفید میکند. (ناظم الاطباء). برنج کوب. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) : گر به سجده آدمی بهتر شدی دنگ هر رزاز پیغمبر شدی. (از یادداشت مؤلف)
برنج فروش. (ناظم الاطباء) (از لباب الانساب) (از اقرب الموارد). کرنج فروش. (دهار). کسی که برنج (رُزّ) میفروشد. (فرهنگ نظام). منسوب است به ارز که برنج باشد. (از انساب سمعانی) ، کسی که شلتوک را با دنگ کوفته برنج میسازد و رزازی کار برنجکوب است و این معنی مخصوص فارسی است. (فرهنگ نظام). کسی که شالی را میکوبد و برنج را از پوست جداکرده سفید میکند. (ناظم الاطباء). برنج کوب. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) : گر به سجده آدمی بهتر شدی دنگ هر رزاز پیغمبر شدی. (از یادداشت مؤلف)
محمد بن زکریای رازی پزشک و شیمیدان بزرگ ایرانی متوفی بسال 320 هجری قمری معروف به طبیب المسلمین و ملقب به جالینوس العرب از مشاهیر منطق و هندسه و طب و دیگر علوم فلسفه بود، در بدایت حال بمناسبت شغل زرگری که داشت به صنعت اکسیر پرداخت و در اثر بخار و دخان عقاقیر و ادویه چشمهایش ورم کرد و برای معالجه نزد طبیبی رفت آن طبیب پانصد اشرفی طلا بعنوان حق المعالجه از او گرفت و گفت کیمیا همین است نه عملیات تو پس ترک کیمیا کرد و در سن بیش از 40 سالگی به تحصیل طب پرداخت تا آنکه مرجع تمامی اطبای عصر خود شد، رجوع به محمد بن زکریای رازی در همین لغت نامه شود
محمد بن زکریای رازی پزشک و شیمیدان بزرگ ایرانی متوفی بسال 320 هجری قمری معروف به طبیب المسلمین و ملقب به جالینوس العرب از مشاهیر منطق و هندسه و طب و دیگر علوم فلسفه بود، در بدایت حال بمناسبت شغل زرگری که داشت به صنعت اکسیر پرداخت و در اثر بخار و دخان عقاقیر و ادویه چشمهایش ورم کرد و برای معالجه نزد طبیبی رفت آن طبیب پانصد اشرفی طلا بعنوان حق المعالجه از او گرفت و گفت کیمیا همین است نه عملیات تو پس ترک کیمیا کرد و در سن بیش از 40 سالگی به تحصیل طب پرداخت تا آنکه مرجع تمامی اطبای عصر خود شد، رجوع به محمد بن زکریای رازی در همین لغت نامه شود
دهی است از دهستان قطور بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری خوی و 7 هزارگزی باختر ارابه رو و قطور بخوی، محلی است دره سردسیر سالم، سکنۀ آن 144 تن و ساکنان آن سنی و زبانشان کردی میباشد، آب آن از رود قطور و چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد و در 2هزارگزی مرز ایران و ترکیه، محل سکنای ایل شکاک است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان قطور بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری خوی و 7 هزارگزی باختر ارابه رو و قطور بخوی، محلی است دره سردسیر سالم، سکنۀ آن 144 تن و ساکنان آن سنی و زبانشان کردی میباشد، آب آن از رود قطور و چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد و در 2هزارگزی مرز ایران و ترکیه، محل سکنای ایل شکاک است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
منسوب است به ری برخلاف قیاس. (منتهی الارب). منسوب به قوم راز که ساکن ری بوده اند. (شعوری ج 2 ص 16). منسوب به ری بزیادت زای معجمه، و ری نام شهری است از عراق عجم. (آنندراج). رازی منسوب و متعلق بری. (ازناظم الاطباء). منسوب است به ری که یکی از شهرهای بزرگ دیلم است بین قومس و جبال و الحاق زاء در نسبت ازجهت تخفیف است چه تلفظ صورت منسوب کلمه مختوم به یا، در زبان مشکل و سنگین است. (سمعانی) : همه رازیان از بنه خود که اند دو رویند و از مردمی بر چه اند. فردوسی. و آن عیب این است که وی سپاهان تنها داشت و مجدالدوله و رازیان دائم از وی برنج و دردسر بودند. (تاریخ بیهقی ص 264). چو سیستان ز خلف ری ز رازیان بستد وز اوج کیوان سر برفراشت ایوان را. ناصرخسرو. بازآمد گفت او هر جنس هست اغلب آن کاسهای رازی است. (مثنوی). - رازی و مروزی، مخالف و عدو اراده شود: به چاره سازی باخصم تو همی سازم که مروزی را کار اوفتاده با رازی. سوزنی. گرچه هر دو بر سر یک بازی اند لیک باهم مروزی و رازی اند. مولوی منسوب به راز بمعنی بنا. بنائی: ای ز تو بر عمارت عالم یافته عقل خلعت رازی. ابوالفرج رونی
منسوب است به ری برخلاف قیاس. (منتهی الارب). منسوب به قوم راز که ساکن ری بوده اند. (شعوری ج 2 ص 16). منسوب به ری بزیادت زای معجمه، و ری نام شهری است از عراق عجم. (آنندراج). رازی منسوب و متعلق بری. (ازناظم الاطباء). منسوب است به ری که یکی از شهرهای بزرگ دیلم است بین قومس و جبال و الحاق زاء در نسبت ازجهت تخفیف است چه تلفظ صورت منسوب کلمه مختوم به یا، در زبان مشکل و سنگین است. (سمعانی) : همه رازیان از بنه خود که اند دو رویند و از مردمی بر چه اند. فردوسی. و آن عیب این است که وی سپاهان تنها داشت و مجدالدوله و رازیان دائم از وی برنج و دردسر بودند. (تاریخ بیهقی ص 264). چو سیستان ز خلف ری ز رازیان بستد وز اوج کیوان سر برفراشت ایوان را. ناصرخسرو. بازآمد گفت او هر جنس هست اغلب آن کاسهای رازی است. (مثنوی). - رازی و مروزی، مخالف و عدو اراده شود: به چاره سازی باخصم تو همی سازم که مروزی را کار اوفتاده با رازی. سوزنی. گرچه هر دو بر سر یک بازی اند لیک باهم مروزی و رازی اند. مولوی منسوب به راز بمعنی بنا. بنائی: ای ز تو بر عمارت عالم یافته عقل خلعت رازی. ابوالفرج رونی
ابوبکر محمد بن محمد بن جعفر بن جابر... رزمازی سغدی دهقان. از عبدالملک بن محمد استرآبادی و جز وی روایت دارد و ابوسعد ادریسی از وی روایت کرده است. مرگ رزمازی بسال 377 هجری قمری بود. (از لباب الانساب)
ابوبکر محمد بن محمد بن جعفر بن جابر... رزمازی سغدی دهقان. از عبدالملک بن محمد استرآبادی و جز وی روایت دارد و ابوسعد ادریسی از وی روایت کرده است. مرگ رزمازی بسال 377 هجری قمری بود. (از لباب الانساب)
ابوالعباس احمد ابن عمر عزازی، منسوب به عزاز حلب. وی محدث بود و از ابوالحسن علی بن احمد بن مرزبان روایت کرده است. (از معجم البلدان). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
ابوالعباس احمد ابن عمر عزازی، منسوب به عزاز حلب. وی محدث بود و از ابوالحسن علی بن احمد بن مرزبان روایت کرده است. (از معجم البلدان). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
حرفت بزاز. (یادداشت بخط دهخدا). شغل بزاز. (ناظم الاطباء). عمل و شغل بزاز. (فرهنگ فارسی معین) : دعوی همی کنند به بزازی هر ناکسی و عاجز و عریانی. ناصرخسرو.
حرفت بزاز. (یادداشت بخط دهخدا). شغل بزاز. (ناظم الاطباء). عمل و شغل بزاز. (فرهنگ فارسی معین) : دعوی همی کنند به بزازی هر ناکسی و عاجز و عریانی. ناصرخسرو.
محمد بن شهاب بن یوسف الکردری البریقینی الخوارزمی. فقیهی حنفی است. اصل وی از کردر از توابع خوارزم بودو ببلاد دیگر سفر کرد و به کفر امیرتیمور فتوی داد. او راست: 1- الجامعالوجیز در دو جلد و حاوی فتاوی فقه حنفی است. 2- المناقب الکردریه، درباره سیرۀ ابوحنیفه. 3- مختصر فی بیان تعریفات الاحکام. 4- آداب القضاء. (از الاعلام زرکلی ذیل محمد بن محمد). و رجوع به تلفیق الاخبار و المکتبهالازهریه و معجم المطبوعات شود، کنایه از فریب دادن بحرف و صوت ملایم. (بهار عجم) : زیر لب میدهدم وعده که کامت بدهم غالب آنست که ما را بزبان میدارد. جمال الدین سلمان (از بهار عجم). بلبل گله میکرد ز گل دوش بصد رنگ گل بود که هر دم بزبان دگرش داشت. ملا وحشی (از بهار عجم). بر سر هر مژه لخت دل و جانی دارد هرکه را سحر نگاهش بزبانی دارد. محسن تأثیر (از بهار عجم). محو دلجوئی پروانه بود روی دلش شمع دارد بزبان گرچه همه محفل را. صائب (از بهار عجم)
محمد بن شهاب بن یوسف الکردری البریقینی الخوارزمی. فقیهی حنفی است. اصل وی از کردر از توابع خوارزم بودو ببلاد دیگر سفر کرد و به کفر امیرتیمور فتوی داد. او راست: 1- الجامعالوجیز در دو جلد و حاوی فتاوی فقه حنفی است. 2- المناقب الکردریه، درباره سیرۀ ابوحنیفه. 3- مختصر فی بیان تعریفات الاحکام. 4- آداب القضاء. (از الاعلام زرکلی ذیل محمد بن محمد). و رجوع به تلفیق الاخبار و المکتبهالازهریه و معجم المطبوعات شود، کنایه از فریب دادن بحرف و صوت ملایم. (بهار عجم) : زیر لب میدهدم وعده که کامت بدهم غالب آنست که ما را بزبان میدارد. جمال الدین سلمان (از بهار عجم). بلبل گله میکرد ز گل دوش بصد رنگ گل بود که هر دم بزبان دگرش داشت. ملا وحشی (از بهار عجم). بر سر هر مژه لخت دل و جانی دارد هرکه را سحر نگاهش بزبانی دارد. محسن تأثیر (از بهار عجم). محو دلجوئی پروانه بود روی دلش شمع دارد بزبان گرچه همه محفل را. صائب (از بهار عجم)
دهی است از دهستان دیمچه از بخش گتوند شهرستان شوشتر. دشت و گرمسیر است، و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ بختیاری می باشند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دیمچه از بخش گتوند شهرستان شوشتر. دشت و گرمسیر است، و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ بختیاری می باشند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
نام دیگر کوه خزاز است. رجوع به معجم البلدان یاقوت شود. در منتهی الارب آمده: نام کوهی است که عرب برآن آتش افروختندی بامداد غارت. و بدون الف و لام می آید. میدانی در مجمع الامثال می آورد: نام کوهی است و بدانجا وقعه ای بین نزار و یمن اتفاق افتاد: و نحن غداه اوقد فی خزازی هدیت کتایباً متحیرات. - یوم خزازی، جنگی که در جبل خزازی واقع شده و از مشهورترین وقایع زمان جاهلیت است
نام دیگر کوه خزاز است. رجوع به معجم البلدان یاقوت شود. در منتهی الارب آمده: نام کوهی است که عرب برآن آتش افروختندی بامداد غارت. و بدون الف و لام می آید. میدانی در مجمع الامثال می آورد: نام کوهی است و بدانجا وقعه ای بین نزار و یمن اتفاق افتاد: و نحن غداه اوقد فی خزازی هدیت کتایباً متحیرات. - یوم خزازی، جنگی که در جبل خزازی واقع شده و از مشهورترین وقایع زمان جاهلیت است
محمد بن فضل بن علی بن حسین بن علی بن ابراهیم بن اسماعیل بن جعفر هاشمی عباس، مکنی به ابوزید. از فرزندان فضل بن عباس قزازی از مردم آمل طبرستان و از خانوادۀ علم و بزرگی است و خود مردی دانشمند بود و شعر نیکو میسرود. وی از ابوالمحاسن عبدالواحد بن اسماعیل رویانی در آمل و ابوسعد احمد بن عبدالجبار بن طیوری در بغداد و نیز از ابوسعد سمعانی سماع حدیث کرد و ابوسعد از او استماع کرده است. ولادت او به سال 485 هجری قمری در آمل است. (از اللباب)
محمد بن فضل بن علی بن حسین بن علی بن ابراهیم بن اسماعیل بن جعفر هاشمی عباس، مکنی به ابوزید. از فرزندان فضل بن عباس قزازی از مردم آمل طبرستان و از خانوادۀ علم و بزرگی است و خود مردی دانشمند بود و شعر نیکو میسرود. وی از ابوالمحاسن عبدالواحد بن اسماعیل رویانی در آمل و ابوسعد احمد بن عبدالجبار بن طیوری در بغداد و نیز از ابوسعد سمعانی سماع حدیث کرد و ابوسعد از او استماع کرده است. ولادت او به سال 485 هجری قمری در آمل است. (از اللباب)
بزازی در خواب ما گویای مکر و حیله و نیزنگ است و بزاز مردی است مکار و نیرنگ باز و چنانچه خویشتن را در خواب درون یک بزازی ببینیم گویای اینست که سخت فریفته زینت دنیا می شویم و در موضعی قرار می گیریم که انتخاب و اتخاذ تصمیم درباره داشتن بهترین، مردد و دو دل می مانیم. اگر ببینیم که در یک بزازی هستیم و بزاز برای ما پارچه می آورد و عرضه می کند با مردی محیل و مکار رو به رو می شویم که سررشته کار ما به دست او می افتد و خواب ما آگهی می دهد که هوشیار باشیم. اگر شخص آشنایی را در خواب خود به جای بزاز مشاهده کنیم نشان آنست که از آن شخص معین بیمناکیم و در عین حال محتاج و ناخود آگاه از کید و مکر او می ترسیم. چنانچه کسی ببیند که خودش بزازی می کند و او خریدار است فریب می خورد و زیانی به او می رسد.
بزازی در خواب ما گویای مکر و حیله و نیزنگ است و بزاز مردی است مکار و نیرنگ باز و چنانچه خویشتن را در خواب درون یک بزازی ببینیم گویای اینست که سخت فریفته زینت دنیا می شویم و در موضعی قرار می گیریم که انتخاب و اتخاذ تصمیم درباره داشتن بهترین، مردد و دو دل می مانیم. اگر ببینیم که در یک بزازی هستیم و بزاز برای ما پارچه می آورد و عرضه می کند با مردی محیل و مکار رو به رو می شویم که سررشته کار ما به دست او می افتد و خواب ما آگهی می دهد که هوشیار باشیم. اگر شخص آشنایی را در خواب خود به جای بزاز مشاهده کنیم نشان آنست که از آن شخص معین بیمناکیم و در عین حال محتاج و ناخود آگاه از کید و مکر او می ترسیم. چنانچه کسی ببیند که خودش بزازی می کند و او خریدار است فریب می خورد و زیانی به او می رسد.