جدول جو
جدول جو

معنی رذاوه - جستجوی لغت در جدول جو

رذاوه
(تَ ثُ)
بیمار و سست و ضعیف گردیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). سخت لاغر شدن. (دهار). گران شدن از بیماری. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رواوه
تصویر رواوه
رباب، از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر و در قدیم دارای دو سیم بوده و آن را با کشیدن کمانه یا آرشه می نواخته اند، رواوه، ابر سفید
فرهنگ فارسی عمید
(رَ وَ)
رباوه. رباوه. کوه. کوهچه. کوه کوچک. تپه. (ناظم الاطباء). زمین بلند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). پشته. بلندی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، واقع در 42هزارگزی شمال محلات و 11هزارگزی باختری راه شوسۀ قم باصفهان. این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 500 تن است. آب راوه از چشمه سار تأمین میشود و محصول عمده آن: غلات، پنبه و لبنیات است. پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری و شترداری است و کارهای دستی زنان پلاس بافیست. چند مزرعۀ کوچک جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به تاریخ قم ص 137 و 116 شود
لغت نامه دهخدا
(وُهْ)
ناله و زاری. (از شعوری ج 2 ورق 14) :
کند راوه بهر شام و سحرگاه
نمیگیرد بسویش گوش آن ماه.
میرنظمی (از شعوری).
آیا مصحف لابه نیست ؟ بهر حال جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(شَ وَ)
نوعی کشتی. (یادداشت مؤلف). شذاوه و سمیریه دو نوع قایق هستند، اهمیت شذاوه بیش از سمیریه است چنانکه از عبارت ابن اثیر (ج 7 ص 135) برآید
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
رذال. آن که بهتر و جیّد آن را گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). ردی. مقابل خیاره. (یادداشت مؤلف). آنچه جیّد آنرا گرفته باشند و تباه و ناسرۀ آن مانده باشد و رذالۀ هر چیزی بدترین آن است. ج، رذالات. (از اقرب الموارد). ثفل چیزی که خلاصۀ آن از او کشیده باشند. (آنندراج) ، مجازاً به معنی ناکس و فرومایه. (از آنندراج) : بلی رذالۀ لوم و فضالۀشوم که در کرمان بازمانده اند تا به رعیتی پادشاه و صحرانشینی قانع بودند. (المضاف الی بدایع الازمان)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثُ)
بیمار و ضعیف و سست گردیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَوْ وُ)
سست و نرم گردیدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سستی و نرمی.
- حروف رخاوه، سیزده است: ث ح خ ذ ز س ش ص ض ظ غ ف ه.
، فراخ عیش گردیدن و به این معنی اخیر از کرم و نصر و فتح و سمع آید. (ناظم الاطباء). فراخ زیست شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ وَ)
رخاء. باد نرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی رجو. (ناظم الاطباء). امید داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادربیهقی) (از اقرب الموارد) ، ترسیدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به رجا و رجاء و رجو شود
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ)
امید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). امید. ضد یأس. (آنندراج). و رجوع به رجو و رجا و رجاء شود
لغت نامه دهخدا
(رِ وَ)
رباوه. زمین بلند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به رباوه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ وَ)
رباوه. رباوه. زمین بلند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به رباوه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ / وِ)
رباب را گویند، و آن سازی است مشهور و معنی ترکیبی آن آواز حزین برآورنده است، چه رو، آواز حزین و آوه برآورندۀ صدا و ندا باشد. (برهان قاطع). و آنرا معرب کرده، رباب گفته اند که معروف است و نام بعضی نهاده اند مانند رباب و ربابه. (آنندراج) (انجمن آرا). آلتی از موسیقی که رباب نیز گویند. (ناظم الاطباء). شاشنگ. شاشک. شارشک. رجوع به رباب و شاشنگ شود
لغت نامه دهخدا
(رُ وَ)
موضعی است در کوههای مزینه. ابن السکیت گوید:رواوه و المنتضی و ذوالسلائل نام چند وادی است که بین فرع و مدینه قرار دارند. کثیر گوید:
و غیّر آیات ببرق رواوه
تنائی اللیالی و المدی المتطاول.
(از معجم البلدان).
و ابن هرمه در بیت ذیل برای ضرورت وزن رواوه را مثنی آورده است و این معمول شعر است:
حی الدیار بمنشد فالمنتضی
فالهضب هضب رواوتین الی لأی.
(از معجم البلدان چ 1957 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(رِ وَ)
یا رغاوه، سرشیر و کفک شیر. (ناظم الاطباء). کفک شیر و سر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). رغایه. رغایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذُ وَ)
آنچه از چیزی برافتد، ریزۀ کاه و جز آن که از گندم جدا شودآنگاه که گندم را بر باد کنند، ذراوۀنبت، ریزۀ گیاه خشک که باد برداشته و برده باشد
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رذی ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رذی ّ، بیمار گران از بیماری. (آنندراج). رجوع به رذی در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذراوه
تصویر ذراوه
پراکیده باد برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواوه
تصویر رواوه
ابر ابر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخاوه
تصویر رخاوه
سستی نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذاله
تصویر رذاله
کنجاله، ناکس ناکسی پستی نامردی فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذائه
تصویر رذائه
بیماری، سستی، ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاوه
تصویر رجاوه
امید داشتن امید بستن
فرهنگ لغت هوشیار