جدول جو
جدول جو

معنی ردهبندی - جستجوی لغت در جدول جو

ردهبندی
طبقه بندی، دسته بندی
تصویری از ردهبندی
تصویر ردهبندی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ بَ)
کرت بندی. تقسیم و مجزا کردن زمین باغچه یا مزرعه با کرد یعنی دیواره مانند کردن خاک پیرامون هر قطعه تا از قطعۀ دیگر مشخص شود. تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتهای تقریباًمساوی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرت بندی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
لقب آقا بن عابد بن رمضان بن زاهد شیروانی حائری دربندی (آخوند ملا آقای دربندی) است که از فقهای امامیۀ ایران در قرن سیزدهم هجری و از اهالی دربند بوده است. وی مدتی در کربلا سکونت گزید، سپس ساکن تهران شد و1285 هجری قمری در این شهر درگذشت و در کربلا دفن گردید. او راست: خزائن الاحکام در اصول و فقه امامیه در دو مجلد، درایه الحدیث و الرجال، قوامیس الصناعه در اخبار و تراجم، جوهرالصناعه در اسطرلاب، اکسیر العبادات. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 17 و الذریعه ج 1 ص 59 و اعیان الشیعه ج 4 ص 11 و معجم المطبوعات ص 789)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
دهی است از دهستان شهر کهنۀ بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 17هزارگزی جنوب باختری قوچان و 7هزارگزی جنوب راه شوسۀ قدیمی قوچان به شیروان، با 149 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
دربستن. و به مجاز مشکل تراشی و راه دیگران سد کردن:
هنر آموز کز هنرمندی
درگشائی کنی نه دربندی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
بستن رگ نشترخورده به وسیلۀ دستمال و پارچه و امثال آنها
لغت نامه دهخدا
(رَ صَ بَ)
عمل رصدبند. رصد بستن. (یادداشت مؤلف) :
گذشت از رصدبندی اختران
نبود آنچه مقصود بودش در آن.
نظامی.
بدان تا جهان را تماشا کنند
رصدبندی کوه و دریا کنند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ بَ)
دستان نشانی (موسیقی)
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
در لهجۀ امروز آذربایجان کفش را گویند. نوعی کفش بنددار زنانه
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِبَ)
صف بندی. طبقه بندی. ترتیب کردن به رده. (یادداشت مؤلف) ، درجه بندی. طبقه بندی. موجودات زنده بشکل افراد جداگانه ای بر روی سطح زمین زندگانی می نمایند که تحقیق و تفحص در احوال یک یک آنها جداگانه امری غیرمقدور میباشد و از همین نظر از ازمنۀ بسیار قدیم نظردانشمندان بر آن جلب گردیده که موجوداتی را که تا حدی به یکدیگر شباهت دارند بشکل دستجات کوچک یا بزرگی جمع کرده اسم مشترکی برای آنها وضع نمایند و این عمل را رده بندی یا تاکزونومی گویند. (از جانورشناسی عمومی تألیف فاطمی ص 68)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رده بندی
تصویر رده بندی
طبقه بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردبندی
تصویر کردبندی
تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتها تقریبا متساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده بندی
تصویر پرده بندی
دستان نشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رده بندی
تصویر رده بندی
((رَ دِ بَ))
طبقه بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهبردی
تصویر راهبردی
استراتژیک، هدایتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راهبند
تصویر راهبند
مانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تقسیم بندی، طبقه بندی، گروه بندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد