جدول جو
جدول جو

معنی ردزده - جستجوی لغت در جدول جو

ردزده
(لَ لَ پَ)
مردود. (آنندراج) :
کسی که ردزدۀ تست روز حشر او را
شفاعت همه پیغمبران ندارد سود.
بدر چاچی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دردزده
تصویر دردزده
دردمند، رنجور، علیل، مریض
فرهنگ فارسی عمید
(دَ زَ دَ / دِ)
دارای درد. دردمند. مریض. علیل. خسته. بیمار. رنجور. (ناظم الاطباء). آفت رسیده. دردناک. (آنندراج). دردرسیده. درددیده: این مقدار ندانستند که چون حشمت رایت عالی از آن دیار دور شود با کالنجار بازآید و رعیت دردزده و ستم رسیده با وی یار شوند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476).
دل دردزده ست از غم زنهار نگه دارش
کو میوۀ دل باری پربار نگه دارش.
خاقانی.
دردزده ست جان من میوۀ جان من کجا
درد مرا نشانه کرد دردنشان من کجا.
خاقانی.
گفت آری علتی داریم... و مرهم جراحت وصال دوست است، تعللی می کنیم تا فردا بود که به مقصود برسیم که چون دردزده نه ایم خود را به دردزدگان می نمائیم که کم از این نمی یابد. (تذکره الاولیای عطار).
کیست فلک پیر شده بیوه ای
چیست جهان دردزده میوه ای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ رِ دِ)
از قرای نسف در ماوراءالنهر و نسبت به آن درزدهی باشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَچْ چَ)
رانده شده. (یادداشت مؤلف). مطرود. دورگردیده شده. دورداشته شده:
بر محک رغبتم بیش مزن بهر آنک
رده شدۀ عالمم قلب همه دستها.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
دهی از بخش شوش شهرستان دزفول. سکنۀ آن 400 تن. آب آن از رود خانه کرخه. محصول عمده آنجا غلات و برنج و کنجد. راه آن اتومبیل رو و ساکنانش از طایفۀ عشایر لر می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
مانده و کوفته شده و آزردۀ راه. (ناظم الاطباء) (از برهان). کوفته و آزرده و مانده. (از شعوری ج 2 ص 15). پنهان مانده و کوفته و آزرده. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غبار آلوده: گفتند رسول الله اشعث و اغبر رسول علیه السلام چنین کالیده مو و گرد زده میاید
فرهنگ لغت هوشیار