- ردخ
- سر شکستن، کاواک میان تهی گل فراوان
معنی ردخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ردیف، رتبه، سطر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خوب، نغز، خجسته، مبارک، میمون (فتحه ت) ، برآمدگی های کوچک تپه مانند روی زمین، تل (ضمه ت)
خوب، نغز، نیکو، میمون، مسعود، مبارک، خجسته
اندوه غم غصه. فراخزیست
بخشش اندک فغیازک، بهره از پروه (غنیمت جنگی) عطای اندک دادن، سهمی از غنائم جنگی که - طبق مقررات اسلامی - بکسانی که در جنگ شرکت کرده اند دهند
انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه یا جماد
بالاپوش
دسته و صف، رجه
رشته، خز، پوسته زهدان تریز بن آستین بن آستین و تریز جمع اردان
سد کردن، بستن در
پیروی کردن
گلناک گل گل و لای
بازداشتن
درد کم زمان دراز
سرگین انداختن
بن بست
چادر، دوش انداز، جامه که بر سر و قد گیرند
گیاهی است بدون برگ و بار که در میان آب روید و از آن حصیر بافند
درخت انبوه، جمع رمخه، از ریشه پارسی غوره خرماها
سستی ناتوانی
خستن به نیزه
سرگین، غایط
آفکانه افکانه بچه نارس که از زهدان بیفتد، گل زرشید
ارتداد، از دین برگشتگی
رج، رجه، صف، رسته، قطار، برای مثال رده برکشیده سپاهش دو میل / به دست چپش هفتصد زنده پیل (فردوسی - ۱/۱۶) ، در علم زیست شناسی از واحدهای رده بندی جانوران و گیاهان که پس از شاخه و قبل از راسته قرار دارد، مقام، کلاسه
خوب، نیکو، نغز، خجسته، میمون، برای مثال گر به شارستان علم اندر بگیری خانه ای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱ - ۴۴۸ حاشیه)
غم، غصه، اندوه، رنج، برای مثال دو گوشش به خنجر چو سوراخ کرد / دل مرز توران پر از راخ کرد (فردوسی - مجمع الفرس - راخ) ، گمان و اندیشه
بستن، سد کردن، بستن در، سد کردن رخنه
سرگین آبکی انسان یا حیوان، سرگین، غایط
بخشش کم، عطای اندک، خبری که بشنوند و باور نکنند
انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه یا جماد، تناسخ
بازداشتن، بازداشتن کسی را از چیزی یا کاری، رد کردن
بالاپوش، جبه، هر لباسی که روی لباس های دیگر بر تن می کنند