معنی رداه - جستجوی لغت در جدول جو

رداه(رِ)

لغت نامه دهخدا

رداه(رَ)

لغت نامه دهخدا

رداه

تصویری از رداه — تصویر رداه

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفاه — تصویر رفاه

فراخ شدن و آسان شدن زندگی، فراخ عیشی، تن آسانی، آسودگی، رفاهت

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از رواه — تصویر رواه

طعام زندانیان، غذای زندانیان و اسیران

فرهنگ فارسی عمید

(اِ جِ)

مبادهه. (منتهی الارب). ناگاه گرفتن کسی را. (آنندراج). و رجوع به مبادهه شود

لغت نامه دهخدا

تصویری از قداه — تصویر قداه

بوی خوش قدا نیز همین آرش را دارد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غداه — تصویر غداه

پگاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از عداه — تصویر عداه

جمع عادی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از صداه — تصویر صداه

زنگاری از رنگ ها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از شداه — تصویر شداه

بیخودی بیهوشی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سداه — تصویر سداه

تار جامه، تری شب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حداه — تصویر حداه

زغن از پرندگان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رفاه — تصویر رفاه

آسودگی، استراحت، ناز و نعمت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رواه — تصویر رواه

جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رعاه — تصویر رعاه

جمع راعی، شبانان، فرماندهان

فرهنگ لغت هوشیار

شورش بزرگ، کاسه بزرگ، لشکر گران، تغار از سنگ یا از چوب، بزرگ دنبه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رضاه — تصویر رضاه

جمع راض، خشنودان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بداه — تصویر بداه

دنبلان از غارچ ها، بیابان، اندیشه روشن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از راده — تصویر راده

فایده، نفع، سود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رباه — تصویر رباه

پشته، بلندی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رداد — تصویر رداد

باز گرداندن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رثاه — تصویر رثاه

سست دلی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ردغه — تصویر ردغه

زردابه دوزخیان گل و لای سخت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ردحه — تصویر ردحه

پرده چادر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ردام — تصویر ردام

اهخ (ضد خیرخواه)، تیز تیز دادن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ردافه — تصویر ردافه

فرمانروایی جانشینی شاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رداع — تصویر رداع

گلاب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رداس — تصویر رداس

سنگ انداز مرد سنگ انداز

فرهنگ لغت هوشیار

بالاپوش دو تهی، تاژ چادر (خیمه)، شمشیر، کمان، خرد، بیخردی از واژگان دو پهلو، آراینده، زشت کننده، رام، بخشنده، شادابی تازگی جوانی، شید جامه ای که روی جامه دیگر پوشند جبه بالاپوش جمع اردیه. یا ردای نیل آسمان، شب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رفاه — تصویر رفاه

((رَ))

آسودگی، تن آسانی

فرهنگ فارسی معین

تصویری از رداس — تصویر رداس

((رَ دّ))

مرد سنگ انداز

فرهنگ فارسی معین

تصویری از رداء — تصویر رداء

((رَ))

بالاپوش، جبه، جمع اردیه

فرهنگ فارسی معین

تصویری از هداه — تصویر هداه

((هُ))

جمع هادی

فرهنگ فارسی معین

تصویری از رفاه — تصویر رفاه

آسایش

فرهنگ واژه فارسی سره