زیست فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). عیش واسع. گویند: عیش رخاخ علی الوصف و گویند: رخاخ العیش،یعنی خفض و سعۀ آن. (از اقرب الموارد) ، زمین نرم. (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین فراخ یا زمین دمیده که زیر پا شکسته گردد. ج، رخاخی ّ. (آنندراج) (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین بادکرده که زیر گام شکسته شود. ج، رخاخی ّ. (از اقرب الموارد)
زیست فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). عیش واسع. گویند: عیش رخاخ علی الوصف و گویند: رخاخ العیش،یعنی خفض و سعۀ آن. (از اقرب الموارد) ، زمین نرم. (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین فراخ یا زمین دمیده که زیر پا شکسته گردد. ج، رَخاخی ّ. (آنندراج) (منتهی الارب). زمین نرم یا زمین بادکرده که زیر گام شکسته شود. ج، رَخاخی ّ. (از اقرب الموارد)
ابوموسی هارون بن عبدالصمد... رخی نیشابوری. وی از یحیی بن یحیی و جزاو خبر شنید و ابوحامد بن الشرقی از او روایت دارد. رخّی بسال 285 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب)
ابوموسی هارون بن عبدالصمد... رخی نیشابوری. وی از یحیی بن یحیی و جزاو خبر شنید و ابوحامد بن الشرقی از او روایت دارد. رُخّی بسال 285 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب)
سست و فروهشته گردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فراخ و گشاده گردیدن میان هر دو ران چندان که با هم نپیوندد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
سست و فروهشته گردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فراخ و گشاده گردیدن میان هر دو ران چندان که با هم نپیوندد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
فضله (انسان و حیوان) که آبکی باشد، سرگین، غایط، (فرهنگ فارسی معین)، فضلۀ انسان و دیگر حیوانات که روان و بطور اسهال دفع شود، (از یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (از برهان)، فضلۀ ریق صاحب اسهال، (ازانجمن آرا) (آنندراج)، نجاست، (زمخشری)، پیخال مرغ، (غیاث اللغات)، سرگین، (لغت فرس اسدی) : دم او برتافت هرکس پس درآوردش بکار ریخ او آلود هرکس را میان ران و زهار، سوزنی، - ریخ زدن، دفع کردن فضلۀ روان و آبکی، (ناظم الاطباء)، خج، ذرمله، خذرقه، هر: جلط، ریخ زدن، جوار، بیماری ریخ زدن مردم را، (منتهی الارب)
فضله (انسان و حیوان) که آبکی باشد، سرگین، غایط، (فرهنگ فارسی معین)، فضلۀ انسان و دیگر حیوانات که روان و بطور اسهال دفع شود، (از یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (از برهان)، فضلۀ ریق صاحب اسهال، (ازانجمن آرا) (آنندراج)، نجاست، (زمخشری)، پیخال مرغ، (غیاث اللغات)، سرگین، (لغت فرس اسدی) : دم او برتافت هرکس پس درآوردش بکار ریخ او آلود هرکس را میان ران و زهار، سوزنی، - ریخ زدن، دفع کردن فضلۀ روان و آبکی، (ناظم الاطباء)، خج، ذرمله، خذرقه، هر: جلط، ریخ زدن، جوار، بیماری ریخ زدن مردم را، (منتهی الارب)
نام جایی است که تمیم را واقعه ای در آن بوده است. این موضع در دومرحلگی ’فلج’ و بر سر راه زائران کعبه قرار دارد. زید الخیل نام این موضع را در بیت خود آورده است: غدت من زخیخ ثم راحت عشیه بحرّان ارقال العتیق المجفز. رجوع به معجم البلدان شود
نام جایی است که تمیم را واقعه ای در آن بوده است. این موضع در دومرحلگی ’فلج’ و بر سر راه زائران کعبه قرار دارد. زید الخیل نام این موضع را در بیت خود آورده است: غدت من زخیخ ثم راحت عشیه بحرّان ارقال العتیق المجفز. رجوع به معجم البلدان شود