جدول جو
جدول جو

معنی رخت - جستجوی لغت در جدول جو

رخت
هر چیز پوشیدنی، جامه، لباس، اسباب خانه، بار و بنه
رخت از جهان بردن: کنایه از مردن، در گذشتن
رخت افکندن: کنایه از بار و بنه را فرود آوردن در جایی و مقیم شدن
رخت بربستن: کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن، مردن
رخت بستن: کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن، مردن، رخت بربستن
رخت برچیدن: بار و بنه را جمع کردن و بستن، کنایه از کوچ کردن
تصویری از رخت
تصویر رخت
فرهنگ فارسی عمید
رخت
اسباب و متاع خانه، اسباب و تجملات، لباس، کالا
تصویری از رخت
تصویر رخت
فرهنگ لغت هوشیار
رخت
((رَ))
لباس، جامه، کالا، متاع، بار و بنه
تصویری از رخت
تصویر رخت
فرهنگ فارسی معین
رخت
لباس
تصویری از رخت
تصویر رخت
فرهنگ واژه فارسی سره
رخت
پوشاک، جامه، لباس، اثاث البیت، اثاثه، اسباب، اشیا، باروبنه، دارایی، کالا، متاع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رخت
قیافه، ریخت، ظاهر، رخت لباس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رختخواب
تصویر رختخواب
رختخواب، لحاف و تشک، بستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درخت
تصویر درخت
هر رستنی بزرگ و ستبری که دارای ریشه و تنه و شاخه باشد
درخت لاله: در علم زیست شناسی درختی زیبا، با گل های لاله ای زرد و نارنجی که چوبش برای ساختن مبل و اشیای چوبی به کار می رود و بومی آمریکا است
درخت مریم: درخت خرمایی که خشک بود و برای حضرت مریم از نو سبز و بارور شد، نخل مریم
فرهنگ فارسی عمید
(رَ تَ / تِ)
مجروح و زخمدار و بیمار و دردمند. (ناظم الاطباء). بیمار. (فرهنگ ولف) (یادداشت مؤلف). خسته. (از شعوری ج 2 ص 15)
لغت نامه دهخدا
(لَ پَ زَ دَ)
مخفف ریختن:
از دهان تو همی آید غساک
پیر گشتی موی رختت از هباک.
طیان.
و رجوع به ریختن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
راختج. جامه ای که به نیشابور کردندی. (یادداشت مؤلف) (از دزی ج 1 ص 518)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رخت کن
تصویر رخت کن
اطاقی که درآن لباس خود را بیرون آورند و به رخت آویز آویزان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت نهادن
تصویر رخت نهادن
بار انداختن، اقامت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت و پخت
تصویر رخت و پخت
پوشاک لباس، اثاثه متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت و لباس
تصویر رخت و لباس
جندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت و متاع
تصویر رخت و متاع
چیزحائی که متعلق به ملک شخصی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
بستر جامه خواب که مجموع لحاف و برخوابه و متکا و بالش و غیره می باشد، بستر، جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رختشو
تصویر رختشو
رخت شوینده، آنکه بمزد جامه کسان شوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت خواب
تصویر رخت خواب
وسایل خواب بستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت پوشیدن
تصویر رخت پوشیدن
جامه بتن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فروش مقابل خرید: رجال لا تلهیهم تجاره مردان که مشغول نکند ایشان را بازرگانیی و نه خرید و فروختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت شویخانه
تصویر رخت شویخانه
جایی که در آن جامه ها را میشویند گازرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
هرگیاه خشبی که دارای ریشه و تنه ساقه و شاخه ها باشد درخت گویند، شجر، نهال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت پخت
تصویر رخت پخت
پوشاک لباس، اثاثه متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رختج
تصویر رختج
پارسی تازی گشته رخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رختن
تصویر رختن
مخفف ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخته
تصویر رخته
مجروح و زخمدار و بیمار و دردمند، خسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت بستن
تصویر رخت بستن
گرد آوردن و بستن لوازم سفر، سفر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت بر بستن
تصویر رخت بر بستن
کنایه از سفر کردن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل رخت شویی، دکان رخت شویی. یا ماشین رخت شویی دستگاهی که به وسیله نیروی الکتریسیته کار کند و عمل رخت شویی را انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخت
تصویر درخت
((دِ رَ))
گیاه بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه ها باشد، جمع درختان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخت
تصویر درخت
آغاج
فرهنگ واژه فارسی سره
دار، شجر، نهال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درخت خود به خود هیچ تعبیر مشخصی ندارد. معبران نوشته اند درختان بی بر مردمی درویش و تهی دست و فقیر و نیک نفسی هستند که این مردم در محیط و روی اطرافیان خویش تاثیر چندان ندارند. دیدن درختان در مساجد و زیارتگاه ها خوب است. درختان مردابی را در خواب دیدن خوب نیست. اگر در خواب نخل ببینید خوب است زیرا عزت و بزرگی و سرفرازی است و اگر باره خرما داشته باشد بهتر است. بید مجنون و شاه توت نیز در خواب درختان خوبی نیستند زیرا از غم و سر افکندگی و شرمساری خبر می دهند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
فراوان
فرهنگ گویش مازندرانی