معنی رخانگ - جستجوی لغت در جدول جو
رخانگ
(رَ)
مملکت ارکان. (ناظم الاطباء)
ادامه...
مملکت ارکان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر رخان
رخان
دو رخ، دو برجستگی دو طرف صورت، گونه ها،
برای مثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند
(دقیقی - ۹۷)
ادامه...
دو رخ، دو برجستگی دو طرف صورت، گونه ها،
برای مِثال شب سیاه بدان زلفکان تو مانَد / سپیدروز به پاکی رخان تو مانَد
(دقیقی - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
رخانی
مرواریدی است که تیره و بی آب بود و آنرا جصی نیز خوانند. (جواهرنامه)
ادامه...
مرواریدی است که تیره و بی آب بود و آنرا جصی نیز خوانند. (جواهرنامه)
لغت نامه دهخدا
رخانی
(رَ)
منسوب است به رخان که دهی است در شش فرسنگی مرو. (از انساب سمعانی)
ادامه...
منسوب است به رخان که دهی است در شش فرسنگی مرو. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
رخانی
(رَ)
احمد بن محمد بن خطاب رخانی، مکنی به ابوعبدالله. او از عبدان بن محمد و امثال وی روایت دارد. (از انساب سمعانی)
ادامه...
احمد بن محمد بن خطاب رخانی، مکنی به ابوعبدالله. او از عبدان بن محمد و امثال وی روایت دارد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
رخان
(رُخْ خا)
دهی است به مرو. (منتهی الارب). قریه ای است در شش فرسخی مرو. (از معجم البلدان)
ادامه...
دهی است به مرو. (منتهی الارب). قریه ای است در شش فرسخی مرو. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا