جدول جو
جدول جو

معنی رحیمی - جستجوی لغت در جدول جو

رحیمی
(رَ)
طایفه ای از طوایف قشقایی. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 80). یکی از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از 300 خانوار است. در دوفرسخی حنا و قسمتی در چهارفرسخی یزدخورت مسکن دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رحیمی
(رَ)
آذر بیگدلی گوید: اسمش عبدالرحیم خان معروف به خان خانان فرزند بهرام خان بهارلو ترکمان بود. و به هندوستان رفت. رحیمی جوانی مستعد بود. اکثر اهل کمال که به هند رفته اند از دولت او خوش گذرانیده اند. رضاقلیخان هدایت آرد: او پسر بیرامعلی خان حاکم قندهار بود که از دولت صفویه روگردان شده به هند رفت و در آنجا امیری بزرگ و ممدوح شعرا گردید. از اوست:
به جرم عشق توام میکشند غوغایی است
تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است.
#
غمت مباد چو می پرسی از حکایت من
دل تو طاقت این گفتگو کجا دارد.
#
نشان یافتن صد هزارمضمون است
نخوانده نامۀ ما را چو پاره پاره کند
بهای خون من و صد هزار همچو من است
که من به خون طپم و قاتلم نظاره کند.
#
سرمایۀ عیش جاودانی غم تو
بهتر ز هزار شادمانی غم تو
گفتی که چنین واله و شیدات که کرد
دانی غم تو و گر ندانی غم تو.
(از مجمع الفصحاء ج 1 ص 29) (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 14)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رحیم
تصویر رحیم
(پسرانه)
مهربان، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رحیمه
تصویر رحیمه
(دخترانه)
مؤنث رحیم، مهربان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
مهربان و بخشاینده، بخشایشگر، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ می یَ)
دهی از دهستان شاخه و بنه بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنۀ آن 168 تن. آب آن از چاه. محصولات عمده آن غلات. ساکنان آنجا از طایفۀ کعبی و شادگانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
منسوب به حریم، بطنی از صدف. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حریم. قبیله ای از یمن منسوب به حریم، محله ای بزرگ در جانب غربی بغداد. (سمعانی). رجوع به حریم دارالخلافه و حریم طاهری شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
برسوی، از مردم بروسه. معاصر سلطان سلیم خان قدیم، نامش عبدالله بن محمد مرزیفونی رومی (1066 هجری قمری) شاعریست ترک و او را دیوانیست. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و هدیهالعارفین ج 1 ص 477 شود
قورقوردبن بایزید. متوفی به سال 918 هجری قمری او راست: دیوانی به ترکی
لغت نامه دهخدا
(سُ حَ)
منسوب است به سحیم که بطنی است از بنی حنیفه. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سُ حَ)
احمد بن محمد سحیمی حسنی شافعی. او راست: المقتدی وآن بشرح کتاب المزید علی اتحاف المرید است. ایضاً او راست: الدر العالی الشأن علی لیله النصف من شعبان. وی بسال 1178 هجری قمری درگذشت. (معجم المطبوعات)
ابو سدره سحیمی هجیمی. شاعری است از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ حَ می ی)
ابوجعفر عبدالله بن احمد بن زیاد. راویست و حدیث بسیار از دحیم نقل کرده است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
بخشایشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمی
تصویر رحمی
دلسوزی که به آمرزش و بخشایش انجامد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
((رَ))
مهربان، بخشاینده، از صفات خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
Merciful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
miséricordieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
दयालु
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
เมตตา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
mwenye huruma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
merhametli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
자비로운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
慈悲深い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
רחמן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
penyayang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
barmherzig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
barmhartig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
misericordioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
misericordioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
misericordioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
仁慈的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
miłosierny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
милосердний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
милосердный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
দয়ালু
دیکشنری فارسی به بنگالی