مهربانی کردن بر کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رحمک اﷲ گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترحم. (المنجد) (اقرب الموارد). طلب آمرزش کردن بر کسی، و ترحیم در این مورد فصیح تر از ترحم است. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترحم شود. - مجلس ترحیم، در تداول فارسی امروز بمعنی مجلس سوگواری، عزاخانه، مجلس ختم و پرسه است
مهربانی کردن بر کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رحمک اﷲ گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترحم. (المنجد) (اقرب الموارد). طلب آمرزش کردن بر کسی، و ترحیم در این مورد فصیح تر از ترحم است. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترحم شود. - مجلس ترحیم، در تداول فارسی امروز بمعنی مجلس سوگواری، عزاخانه، مجلس ختم و پرسه است
آذر بیگدلی گوید: اسمش عبدالرحیم خان معروف به خان خانان فرزند بهرام خان بهارلو ترکمان بود. و به هندوستان رفت. رحیمی جوانی مستعد بود. اکثر اهل کمال که به هند رفته اند از دولت او خوش گذرانیده اند. رضاقلیخان هدایت آرد: او پسر بیرامعلی خان حاکم قندهار بود که از دولت صفویه روگردان شده به هند رفت و در آنجا امیری بزرگ و ممدوح شعرا گردید. از اوست: به جرم عشق توام میکشند غوغایی است تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است. # غمت مباد چو می پرسی از حکایت من دل تو طاقت این گفتگو کجا دارد. # نشان یافتن صد هزارمضمون است نخوانده نامۀ ما را چو پاره پاره کند بهای خون من و صد هزار همچو من است که من به خون طپم و قاتلم نظاره کند. # سرمایۀ عیش جاودانی غم تو بهتر ز هزار شادمانی غم تو گفتی که چنین واله و شیدات که کرد دانی غم تو و گر ندانی غم تو. (از مجمع الفصحاء ج 1 ص 29) (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 14)
آذر بیگدلی گوید: اسمش عبدالرحیم خان معروف به خان خانان فرزند بهرام خان بهارلو ترکمان بود. و به هندوستان رفت. رحیمی جوانی مستعد بود. اکثر اهل کمال که به هند رفته اند از دولت او خوش گذرانیده اند. رضاقلیخان هدایت آرد: او پسر بیرامعلی خان حاکم قندهار بود که از دولت صفویه روگردان شده به هند رفت و در آنجا امیری بزرگ و ممدوح شعرا گردید. از اوست: به جرم عشق توام میکشند غوغایی است تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است. # غمت مباد چو می پرسی از حکایت من دل تو طاقت این گفتگو کجا دارد. # نشان یافتن صد هزارمضمون است نخوانده نامۀ ما را چو پاره پاره کند بهای خون من و صد هزار همچو من است که من به خون طپم و قاتلم نظاره کند. # سرمایۀ عیش جاودانی غم تو بهتر ز هزار شادمانی غم تو گفتی که چنین واله و شیدات که کرد دانی غم تو و گر ندانی غم تو. (از مجمع الفصحاء ج 1 ص 29) (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 14)
طایفه ای از طوایف قشقایی. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 80). یکی از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از 300 خانوار است. در دوفرسخی حنا و قسمتی در چهارفرسخی یزدخورت مسکن دارند. (یادداشت مؤلف)
طایفه ای از طوایف قشقایی. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 80). یکی از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از 300 خانوار است. در دوفرسخی حنا و قسمتی در چهارفرسخی یزدخورت مسکن دارند. (یادداشت مؤلف)