جدول جو
جدول جو

معنی رحیم - جستجوی لغت در جدول جو

رحیم(پسرانه)
مهربان، از نامهای خداوند
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
فرهنگ نامهای ایرانی
رحیم
مهربان و بخشاینده، بخشایشگر، از نام های خداوند
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
فرهنگ فارسی عمید
رحیم
بخشایشگر
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
فرهنگ لغت هوشیار
رحیم((رَ))
مهربان، بخشاینده، از صفات خداوند
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
فرهنگ فارسی معین
رحیم
دلسوز، رئوف، رحم دل، مهربان
متضاد: سخت دل، سنگدل، شقی، قسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رحیم
رحيمٌ
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به عربی
رحیم
Merciful
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رحیم
miséricordieux
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رحیم
милосердный
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به روسی
رحیم
barmherzig
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به آلمانی
رحیم
милосердний
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رحیم
miłosierny
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به لهستانی
رحیم
仁慈的
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به چینی
رحیم
misericordioso
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رحیم
misericordioso
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رحیم
رحمٰن
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به اردو
رحیم
barmhartig
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به هلندی
رحیم
দয়ালু
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به بنگالی
رحیم
เมตตา
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به تایلندی
رحیم
mwenye huruma
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رحیم
merhametli
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رحیم
자비로운
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به کره ای
رحیم
慈悲深い
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رحیم
misericordioso
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رحیم
penyayang
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رحیم
दयालु
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به هندی
رحیم
רחמן
تصویری از رحیم
تصویر رحیم
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رحیمه
تصویر رحیمه
(دخترانه)
مؤنث رحیم، مهربان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترحیم
تصویر ترحیم
رحمت و درود فرستادن برای مرده، مهربانی کردن، درود فرستادن، طلب آمرزش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
مهربانی کردن بر کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رحمک اﷲ گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترحم. (المنجد) (اقرب الموارد). طلب آمرزش کردن بر کسی، و ترحیم در این مورد فصیح تر از ترحم است. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترحم شود.
- مجلس ترحیم، در تداول فارسی امروز بمعنی مجلس سوگواری، عزاخانه، مجلس ختم و پرسه است
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آذر بیگدلی گوید: اسمش عبدالرحیم خان معروف به خان خانان فرزند بهرام خان بهارلو ترکمان بود. و به هندوستان رفت. رحیمی جوانی مستعد بود. اکثر اهل کمال که به هند رفته اند از دولت او خوش گذرانیده اند. رضاقلیخان هدایت آرد: او پسر بیرامعلی خان حاکم قندهار بود که از دولت صفویه روگردان شده به هند رفت و در آنجا امیری بزرگ و ممدوح شعرا گردید. از اوست:
به جرم عشق توام میکشند غوغایی است
تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است.
#
غمت مباد چو می پرسی از حکایت من
دل تو طاقت این گفتگو کجا دارد.
#
نشان یافتن صد هزارمضمون است
نخوانده نامۀ ما را چو پاره پاره کند
بهای خون من و صد هزار همچو من است
که من به خون طپم و قاتلم نظاره کند.
#
سرمایۀ عیش جاودانی غم تو
بهتر ز هزار شادمانی غم تو
گفتی که چنین واله و شیدات که کرد
دانی غم تو و گر ندانی غم تو.
(از مجمع الفصحاء ج 1 ص 29) (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 14)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
طایفه ای از طوایف قشقایی. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 80). یکی از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از 300 خانوار است. در دوفرسخی حنا و قسمتی در چهارفرسخی یزدخورت مسکن دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترحیم
تصویر ترحیم
مهربانی کردن بر کسی، طلب آمرزش کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحیم
تصویر ترحیم
((تَ))
رحم کردن، طلب آمرزش کردن
فرهنگ فارسی معین
ختم، رحمت فرستادن، طلب آمرزش، رحم کردن، شفقت آوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد