جدول جو
جدول جو

معنی رحرحان - جستجوی لغت در جدول جو

رحرحان
(رَ رَ)
کوهی است نزدیک عکاظ. (از اقرب الموارد). کوهی است نزدیک عکاظ و در آنجا میان بنی عامر جنگ واقع شده. (منتهی الارب). زمینی است نزدیک عکاظ و گویند در آن دو جنگ است، نخست بین بنی دارم و بنی عامر بن صعصعه، و دوم میان تمیم و بنی عامر. نابغه الجعدی گوید:
هلا سألت بیومی رحرحان و قد
ظن الهوازن ان العز قد زان.
(از مجمع الامثال میدانی).
و رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 356 و ج 6 ص 8 و 9 و 10 و 16و معجم البلدان ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
رحرحان
(رَ رَ)
رحراح. رحرح. رجوع به رحراح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریحان
تصویر ریحان
(دخترانه)
گیاهی علفی، کاشتنی، و معطر از خانواده نعناع، هر گیاه خوشبو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرحان
تصویر فرحان
(پسرانه)
شادان، خندان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طرحان
تصویر طرحان
(پسرانه)
نام بخش کوهدشت در شهرستان خرم آباد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرحان
تصویر مرحان
(دخترانه)
شادمانی و فرح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رحمان
تصویر رحمان
(پسرانه)
مهربان، بخشاینده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریحان
تصویر ریحان
از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، شاه اسپرغم، شاه اسپرم، شاه سپرغم، شاه پرم، اسفرغم، ضیمران، اسفرم، اسپرم، ضومران، سپرهم، سپرم، نازبو، اسپرغم، شاه سپرم، شاسپرم، ونجنک، سپرغم
هر گیاه سبز و خوشبو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرحان
تصویر سرحان
گرگ، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، ذیب، سمسم، اغبر، ذئب
اسد، شیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحمان
تصویر رحمان
بخشاینده و مهربان، از نا م های خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ شَ)
شحیح. (از اقرب الموارد). زفت. (منتهی الارب) ، حریص. (منتهی الارب) ، دراز از هر چیزی. شحشح، مرد بسیاررشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
تثنیۀ مسرح (در حالت رفعی). رجوع به مسرح شود، دو چوب است که به گاو نری که شخم میزند می بندند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن، واقعدر 14هزارگزی جنوب خاوری فومن و سه هزارگزی راه فرعی نصیرمحله به شفت با 385 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
رحبیان. دو استخوانند متصل هر دو بغل در اعلای پهلو یا مرجع هر دو آرنج یا جای جنبش دل است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ رُ)
رقرقان السراب، آنچه رخشان و جنبان باشد از وی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- سراب رقرقان، رقراق. (اقرب الموارد). رجوع به رقراق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ صَ)
موضعی است میان حلب و تدمر. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ صَ)
زمین هموار و فراخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
محمد بن ابراهیم فرایضی شافعی فقیه. از ابن عیلان و بغوی روایت کند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به حرحان از قرای قومس. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
از دیه های وزواه قم است. (تاریخ قم ص 140)
لغت نامه دهخدا
از قرای قومس و عده ای بدانجا منسوبند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رُ بَ)
به صورت غیرمنسوب، از محدثان بود. (از منتهی الارب). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آنچه در دریاست. (از فرهنگ شعوری ج 1). دریائی. بحری. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرحان
تصویر سرحان
گرگ نر گرگ، جمع سراحین
فرهنگ لغت هوشیار
نجنگیده: مرد، غارچک گونه ای از سماروغ ها زخم وزیلی زخمین گونه ای قارچ سفید رنگ کوچک است و بنظر می آید یکی از قارچهای تیره بازیدیومیست ها و از دسته آمانیت ها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرحان
تصویر فرحان
شادمان فیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحریان
تصویر بحریان
دریاییان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمان
تصویر رحمان
بخشاینده، بخشایشگر، روزی دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرقان
تصویر حرقان
رانسودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمان
تصویر حرمان
نومیدی، نا امیدی، محرومی، یاس، بی بهرگی
فرهنگ لغت هوشیار
شیوه ای در نوشتن، فرزند، آسایش، فراوانی، ونجنک ونجنک را همی نمونه کند در گلستان به زلف ونجنکی (ناصرخسرو) شاد اسپرم سپرغم پارنبوی نازبویه، روزی (رزق) هر گیاه خوشبو اسپرغم اسپرم، گیاهی است علفی است از تیره نعنایان که یکساله و معطر است و دارای ساقه ای منشعب از قاعده میباشد. ارتفاعش 25 تا 30 سانتیمتر است برگهایش متقابل سبز شفاف و بیضوی و کمی دندانه دار و گلهایش معطر و به رنگهای سفید و گلی و گاهی بنفش و مجتمع بطور فراهم در کنار برگهای انتهایی ساقه قرار دارند صعتر هندی حبق ریحانی نازبویه، رزق روزی، رحمت، یکی از خطوط اسلامی، (تصوف) اثر ریاضت که در سالک پیدا شود نوری که به سبب تصفیه و ریاضت حاصل شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
چربیدن ترازو و مایل گردیدن آن، افزون آمدن، غالب آمدن بر کسی در نبرد در اندازه چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحران
تصویر بحران
تغییری است که بیمار پیدا میکند در تب ولرز که هر روز اضافه میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محران
تصویر محران
انگبین، کبت (زنبور عسل)، سر کش توسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحران
تصویر بحران
چالش
فرهنگ واژه فارسی سره