جدول جو
جدول جو

معنی رحح - جستجوی لغت در جدول جو

رحح(رُ حُ)
کاسه های بزرگ فراخ. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). کاسه های فراخ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رحح(رَ حَ)
فراخی سم، و هو محمود. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راح
تصویر راح
شادمانی، نشاط، خمر، شراب، باده
راح روح: راه روح، در موسیقی، گوشه ای در دستگاه شور، لحنی از سی لحن باربد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحل
تصویر رحل
دو تختۀ متصل به هم که باز و بسته می شود و قرآن یا کتاب را موقع خواندن روی آن می گذارند، اسباب و اثاثی که در سفر با خود برمی دارند
رحل اقامت افکندن: کنایه از در جایی بار فرود آوردن و اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمح
تصویر رمح
نیزه، نی یا چوب دراز و سخت که بر سر آن آهن نوک تیز نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روح
تصویر روح
جان، روان، مایۀ حیات، امر و فرمان خدا، وحی، جبرئیل
روح اعظم: جبرئیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشح
تصویر رشح
تراوش کردن، کنایه از آنچه تراوش کرده، قطره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریح
تصویر ریح
باد، هوای متحرک، حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحم
تصویر رحم
بخشایش، رقت قلب، نرم دلی، مهربانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحم
تصویر رحم
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام،
خویشاوندی، خویشی، قرابت
رحم بریدن: قطع رشتۀ خویشاوندی، ترک مراوده با خویشاوندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربح
تصویر ربح
نزول، بهره، نفع، سود
ربح قانونی: بهره ای که از نرخ قانونی تجاوز نکند
ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه می افزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روح
تصویر روح
آسایش، نشاط و سرزندگی، شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریح
تصویر ریح
باد، نسیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزح
تصویر رزح
خستن
فرهنگ لغت هوشیار
سرگیجه، دماغک دماغ کوچک بر سر برخی پرندگان جدا از بینی آنان، مغزچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقح
تصویر رقح
بازرگانی سوداگری، پیشه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمح
تصویر رمح
نیزه، چوبی است دراز با حربه ای در سر آن برای دفع و طعن دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روح
تصویر روح
جان، نفس، آنچه مایه زندگی نفسهاست
فرهنگ لغت هوشیار
بینی کوه، کرانه، میانسرا، پسسرا، بنیاد پشت دادن، استوانیدن، گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشح
تصویر رشح
عرق کردن، خوی کردن، تراویدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راح
تصویر راح
شاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نفع و سود که از تجارت حاصل میاید، منفعت، سودی که از قمار بدست می آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحو
تصویر رحو
آسیا ساختن، گرداندن آسیا، گردشدن مار چنبر زدن مار
فرهنگ لغت هوشیار
زاهدان بچه، جای بچه در شکم، بچه دان، خویشاوندی، خویشی مهربانی و عطوفت و شفقت و غمخواری و نرم دلی
فرهنگ لغت هوشیار
ترک کردن شهری را، کوچ کردن منزل، ماوی، رخت و اسباب و اثاث که در سفر با خود بردارند، پالان شتر، و نیز بمعنای دو تخته وصل به هم را گویند که باز و بسته می شود و کتاب یا قرآن را در موقع خواندن روی آن می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحض
تصویر رحض
خوی کردن خوی کردن تپ زده، مشک دریده، توشه دان کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحب
تصویر رحب
فراخ و گشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحا
تصویر رحا
سنگ آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضح
تصویر رضح
بخشش اندک، عطیه کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردح
تصویر ردح
درد کم زمان دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحی
تصویر رحی
سنگ آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راح
تصویر راح
شادمانی، باده، شراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربح
تصویر ربح
((رِ))
سود، جمع ارباح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحم
تصویر رحم
بخشایش، دلسوزی، زهدان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روح
تصویر روح
جان، روان، فروهر
فرهنگ واژه فارسی سره