جدول جو
جدول جو

معنی رحبی - جستجوی لغت در جدول جو

رحبی
(رُ با)
پهن ترین استخوانهای سینه و پهلو، داغی در پهلوی شتر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جای زدن قلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رحبی
(رَ حَ بی ی)
منسوب به صحرای وسیع. ج، رحبه. (ناظم الاطباء). منسوب است به رحبه که موضعی است در بادیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رحبه
تصویر رحبه
زمین فراخ و پر گیاه، ساحت خانه، میان سرا، فراخی میان خانه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگبی
تصویر رگبی
راگبی، ورزشی گروهی که میان دو تیم پانزده نفره و در زمینی مستطیل شکل انجام می شود و هر گروه سعی می کند توپ بیضی شکل را وارد دروازۀ حریف کند، رگبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقبی
تصویر رقبی
نوعی حق انتفاع برای مدت معین که مالک در اختیار دیگری می گذارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحیب
تصویر رحیب
فراخ، وسیع، جای فراخ، اکول، پرخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حربی
تصویر حربی
مربوط به جنگ، جنگی، در حال جنگ
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
فرهنگ فارسی عمید
(رُ ما)
مهربانی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ حَ وی ی)
منسوب به رحا. آسیایی. حرکت دوری. (ناظم الاطباء). منسوب به رحی ̍. دوری. آسگون. آسیایی.
- دور رحوی، جنبش آسیایی. حرکتی چون حرکت آسیا
لغت نامه دهخدا
(رَ)
فراخ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) : همتی عالی و نعمتی متوالی و کنفی رحیب و مرتعی خصیب. (ترجمه تاریخ یمینی ص 286) ، فراخ سینه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رحیب الصدر، واسعالصدر. (ناظم الاطباء). فراخ سینه. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد) ، بسیارخوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پرخور. (از اقرب الموارد). رژد. اکول
لغت نامه دهخدا
(اَ با)
نعت از حبا یحبو حبواً.
- امثال:
الأقوس الأحبی من ورائک، هذان من صفه الدهر... یعنی ان ّ الدهر الاصلب الذی لایبلیه شی ٔ والذی یحبولیثب من ورائک، ای امامک. یضرب لمن یفعل فعلا لاتؤمن بوائقه فهو یحذر بهذه اللفظه کما یقال الحساب امامک. (مجمع الأمثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی. اصلش مروزی است و به حربیۀ بغداد منسوبست. در 198 هجری قمری بزاد، و در 285 هجری قمری درگذشت. (سمعانی) (معجم البلدان). او راست: دلائل النبوه. غریب الحدیث. مناسک الحج. اتباع الاموات. کتاب الادب. کتاب التیمم. الحمام و آدابه. ذم الغیبه. سجودالقرآن. القضاه و الشهود. المغازی. الهدایا. (هدیه العارفین ج 1 ص 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حرب. جنگی، مقابل ذمّی. یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی، مسالم، معاهد، ذمی. کافر که با مسلمین در سلم نیست. کافری که در دارالحرب زندگی کند
منسوب به حربیه، نام محله ای به بغداد. (سمعانی)
منسوب به حرب، نام مردی. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ با)
نام قصبۀ کوچکی است که در بین بغداد و تکریت واقع گشته. یاقوت گوید در اقصای دجیل است، منسوجات نخی ضخیم آن شهرت یافته و برخی از دانشمندان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ با)
جمع واژۀ حریب، جمع واژۀ حرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ با)
واحربی ̍، واحرباء! یا اسفی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
منسوب به حرب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَ حِ)
منسوب به رحم: جراحی رحمی یا بیماری رحمی، جراحی و بیماریی که مربوط به شکم باشد. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ حِ)
گشاده شو. دور بمان. کلمه ایست که بدان اسپ و شتر ماده را زجر کنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
منسوب به ارحب، بطنی از همدان. مشهور بدین نسبت ابوحذیفه سلمه بن صهیب الارحبی از تابعین است و حذیفه بن الیمان از او روایت داردو از وی خیثمه بن عبدالرحمن روایت کند. حدیث او در صحیح مسلم در کتاب الاطعمه آمده است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
منسوب است به مرحب. (از الانساب سمعانی). رجوع به مرحب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رطبی
تصویر رطبی
رطب بی استخوان: خرمای بی هسته خرمای بی خسته خرمای خشک و پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحوی
تصویر رحوی
رحی آسیایی آسیاوار: حرکت رحوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمی
تصویر رحمی
دلسوزی که به آمرزش و بخشایش انجامد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحبه
تصویر رحبه
زمین فراخ، پیش خانه، گشادگی جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیب
تصویر رحیب
جای وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبی
تصویر روبی
فرانسوی یا کند (یا قوت)
فرهنگ لغت هوشیار
حق انتفاعی که بموجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین بشخصی داده شود حق رقبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبی
تصویر رهبی
ترس
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به حرب جنگی: کوس حربی، جنگنده رزمنده مرد حربی، یا کافر حربی. یا کافر حربی. کسی که اهل کتاب (مسلمان مسیحی یهودی زردشتی) نباشد، درین صورت مسلمانان او را بقبول اسلام دعوت کنند و در صورت عدم قبول با او میجنگند و او را میکشند، گوشه ای از ماهور، گوشه ای در راست پنجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیب
تصویر رحیب
((رَ))
خالص، شراب بی غش و ناب
فرهنگ فارسی معین
((رُ با))
حق انتفاعی که به موجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین به شخصی داده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحبه
تصویر رحبه
((رَ حَ بَ یا بِ))
زمین وسیع پرگیاه، ساحت خانه، وسط سرای، جمع رحاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحلی
تصویر رحلی
((رِ لَ))
نوعی قطع کتاب یا نشریه برابر با 22 * 25 سانتی متر، بزرگ قطع کتاب در اندازه 34 * 58 سانتی متر، کوچک قطع کتاب در اندازه 16 * 27
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رگبی
تصویر رگبی
((رَ))
راگبی، فوتبال آمریکایی، نوعی ورزش که بین دو گروه پانزده نفره به همراه توپی بیضی شکل در میدانی به شکل مستطیل برگزار می شود
فرهنگ فارسی معین