جدول جو
جدول جو

معنی رحب - جستجوی لغت در جدول جو

رحب
(اِ تِ)
مصدر به معنی رحابه. (ناظم الاطباء). فراخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به رحابه شود
فراخ شدن. (دهار) (مصادر اللغۀ زوزنی) (ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 51)
لغت نامه دهخدا
رحب
(رَ)
نام پدر قبیله ای است از قبایل همدان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رحب
(رَ)
موضعی است مر هذیل را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رحب
(رَ حَ)
جمع واژۀ رحبه. (منتهی الارب). جمع واژۀ رحبه و رحبه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رحبه. ایوانهای مساجد و خانه ها و زمینهای فراخ. (آنندراج). رجوع به رحبه و رحبه و رحب شود
لغت نامه دهخدا
رحب
فراخ و گشاد
تصویری از رحب
تصویر رحب
فرهنگ لغت هوشیار
رحب
((رَ))
فراخ، گشاده
تصویری از رحب
تصویر رحب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رجب
تصویر رجب
(پسرانه)
نام ماه هفتم از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رحبه
تصویر رحبه
زمین فراخ و پر گیاه، ساحت خانه، میان سرا، فراخی میان خانه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
مرحبا، کلمه ای که برای تحسین به کار می رود، آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(رَ بَ)
وادیی است که به جانب ثلبوت میرود. (منتهی الارب)
محله ای است به کوفه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
معروف به مرحب خیبری یکی از سران یهود و رئیس یکی از قلعه های خیبر که در سال هفتم هجرت در جنگ خیبر با علی علیه السلام نبرد کرد و به دست آن حضرت کشته شد:
منم شیردل مرحب خیبری
که با چرخ عار آیدم همسری.
(حملۀ حیدری)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مرحبا گفتن. (غیاث اللغات) (از آنندراج). خوش آمد گفتن و مرحبا گفتن. (ناظم الاطباء) : ترحب به، دعاه الی الرحب و السعه، قال له مرحبا. (متن اللغه). رجوع به ترحاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
مخلافی است به یمن که بنام قبیله ای بزرگ از همدان نامیده شده. (معجم البلدان). رجوع به ارحب. (فقرۀ فوق) شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
نام قبیله ای از همدان. (منتهی الارب). و نام ارحب، مرّه بن دعام بن مالک بن معاویه بن صعب بن دومان بن بکیل بن جشّم بن خیوان بن نوف بن همدان است و بدان قبیله منسوبست: الابل الارحبیه. (معجم البلدان). والنجائب الارحبیات. (منتهی الارب) :
یقولون لم یرث و لولا تراثه
لقد شرکت فیه بکیل ٌ و ارحب .
کمیت (ضحی الاسلام جزو ثالث ص 305).
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
نعت تفضیلی ازرحب: هذا ارحب من هذا، ای اوسع. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ حِ)
ارحب و ارحبی، بصیغۀ امر دو کلمه است که بدان اسب و شتر را زجر کنند، یعنی گشاده شو و دور بمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ حَ بَ)
رحبه. رجوع به رحبه در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(رُ بَ)
رحبه. ناحیه ای مابین مدینه و شام. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) :
رانده از رحبه دواسبه تا مناره یکسره
از سم گوران سر شیران هراسان دیده اند.
خاقانی.
و رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 15 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ حَ بی ی)
منسوب به صحرای وسیع. ج، رحبه. (ناظم الاطباء). منسوب است به رحبه که موضعی است در بادیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ با)
پهن ترین استخوانهای سینه و پهلو، داغی در پهلوی شتر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جای زدن قلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احب
تصویر احب
محبوبتر، بدوستی گرفته تر
فرهنگ لغت هوشیار
سرفرویی از (ترجیب)، نام ماه هفتم از سال تازی، ترسیدن، بزرگداشت شرمزدگی شرم کردن، بزرگداشت، دشنامگویی، ترسیدن ماه هفتم از سال قمری تازیان و مسلمانان و آن بین جمادی الاخر و شعبان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راب
تصویر راب
شوهر مادر، نا پدری
فرهنگ لغت هوشیار
نفع و سود که از تجارت حاصل میاید، منفعت، سودی که از قمار بدست می آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتب
تصویر رتب
جمع رتبه سختی، شدت، درشتی زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحو
تصویر رحو
آسیا ساختن، گرداندن آسیا، گردشدن مار چنبر زدن مار
فرهنگ لغت هوشیار
زاهدان بچه، جای بچه در شکم، بچه دان، خویشاوندی، خویشی مهربانی و عطوفت و شفقت و غمخواری و نرم دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
فراخ شدن، فراخی، بزرگی، گشادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحب
تصویر ترحب
درود شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحبه
تصویر رحبه
زمین فراخ، پیش خانه، گشادگی جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحبه
تصویر رحبه
((رَ حَ بَ یا بِ))
زمین وسیع پرگیاه، ساحت خانه، وسط سرای، جمع رحاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
((مَ حَ))
فراخی، سعه، نامی است از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرب
تصویر حرب
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رعب
تصویر رعب
ترس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رحم
تصویر رحم
بخشایش، دلسوزی، زهدان
فرهنگ واژه فارسی سره