جدول جو
جدول جو

معنی رجیع - جستجوی لغت در جدول جو

رجیع
(رَ)
نام ولایتی است واقع در نزدیکی خیبر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
رجیع
(رَ)
سخن که بطرف صاحب خود بازگردد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). سخن که بسوی گویندۀ خود برگردد. گفته می شود: ’ایاک و الرجیع من القول’. (از اقرب الموارد) ، کلان شکم. (منتهی الارب) (آنندراج). شکم گنده. (از اقرب الموارد) ، بخیل. (ناظم الاطباء) ، لاغر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). شتر لاغر. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) ، جامۀ کهنۀ خطدار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جامۀ رنگ واکرده. (مهذب الاسماء) ، هر طعام سرد که بر آتش باز آن را گرم کنند. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر طعام سرد که دوباره آن را روی آتش گذارند. (از اقرب الموارد) ، ستوری که از سفری بازگردد بسوی سفری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، ماده شتری که از سفری بازگردد بسوی سفری: ناقه رجیع سفر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ماده شتر سست و کند از سفر. ج، رجع، گودال، عرق و خوی. (ازاقرب الموارد) ، آنچه شتر و مانند آن وقت نشخوار از شکم بازآرد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نشخوار. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) ، هر چیز که بازگردانیده شود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هرچه رد کرده شود. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) ، هر چیز که شخص از سفر بازآرد. ج، رجع. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رستنی بهار. (از اقرب الموارد) ، پارگین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رسنی که بار دیگر تافته شود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). رسنی که پاره گردد و دوباره تافته شود. (از اقرب الموارد) ، آهن دراز لگام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آهن طویل لگام. (از اقرب الموارد) ، سرگین و پلیدی، لانه رجع الاولی بعد ان کان طعاماً او علفاً. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سرگین خر. (مهذب الاسماء). سرگین آدمی و ستور. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) ، خرمابن. (ناظم الاطباء). خرمابنان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رجیع
باز گردانیده بازگشته، پلیدی سرگین، کلانشکم
تصویری از رجیع
تصویر رجیع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفیع
تصویر رفیع
(پسرانه)
مرتفع، بلند، ارزشمند، عالی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ربیع
تصویر ربیع
(پسرانه)
بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رجوع
تصویر رجوع
بازگشتن، برگشتن، باز آمدن، بازگشت، در فقه بازگشت مرد به سوی زنی که طلاق داده، یعنی هنوز عده تمام نشده مجدداً علاقۀ زناشویی را برقرار کند بدون عقد نکاح جدید، در ادبیات در فن بدیع بازگشت به کلام سابق است به نقض و ابطال آن به منظور افادۀ نکتۀ خاص، برای مثال عاجزم در ثنای تو عاجز / آه اگر همچنین بمانم آه ی یک دلیری کنم قرینۀ شرک / نکنم لااله الاالله (انوری - ۴۲۵)، در علم نجوم حرکت بعضی سیارات در جهت عکس توالی بروج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجیع
تصویر فجیع
دردناک، آزار دهنده، ناخوشایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رضیع
تصویر رضیع
کودک شیرخوار، همشیر، برادر همشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربیع
تصویر ربیع
بهار، نام دو ماه از ماه های قمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقیع
تصویر رقیع
احمق، گول، بی عقل، بیشرم، آسمان، آسمان اول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترجیع
تصویر ترجیع
برگردانیدن، بازگشت دادن، آواز را در گلو گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجیم
تصویر رجیم
سنگسار شده، رانده شده، نفرین شده، ملعون
فرهنگ فارسی عمید
(رَ عَ)
نام آبی. (ناظم الاطباء). آبی است مر بنی اسد را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
ماده شتر عاجز از رفتن به سفر. (از اقرب الموارد). ماده شتری که از سفری بازگردد بسوی سفری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، رجائع. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ناقۀ دوم که از بهای ناقۀ اول خریده باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، رجایع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رضیع
تصویر رضیع
طفل شیر خواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجیع
تصویر شجیع
دلیر پردل دلارو شجاع دلاور دلیر، جمع شجعان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفیع
تصویر رفیع
بلند قدر و مرتبه، شریف، عالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیع
تصویر رقیع
آنکه پینه دوزد، کسی که می نویسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیع
تصویر رسیع
چسبیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردیع
تصویر ردیع
بر زمین افتاده، کرکم رنگ (کرکم زعفران)، تیر افتاده از پیکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصیع
تصویر رصیع
دگمه مادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجوع
تصویر رجوع
باز آمدن و برگشتن، توجه کردن، بچیزی دیگر نگریستن و توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیف
تصویر رجیف
به لرزه در آمدن زمین تنبیدن تنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیل
تصویر رجیل
پیاده رونده، به خود استوار، دور از آبادی، خودآی (بدیهه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیم
تصویر رجیم
رانده شده، رانده از درگاه خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیه
تصویر رجیه
امیدوار امید داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاع
تصویر رجاع
برگردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعی
تصویر رجعی
باز شویی بازگشت شوی به زن رها کرده، پیش استواری (عطف به ما سبق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیع
تصویر ربیع
بهار، بهارگاه، فصلی از چهار فصل سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایع
تصویر رایع
بالنده نمو کننده، رسا: نظم رایع، شگفتی آور، زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
باز گرداندن، درگلو غلتاندن آواز، باز خواهی باز خواستن داده انا الله و انا الیه راجعون را گفتن، بازگشت دادن -1 بر گردانیدن، آواز را در گلو گردانیدنتحریر دادن، بر گشت باز گرد، ترجیع بند، جمع ترجیعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجین
تصویر رجین
زهر کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجیع
تصویر ترجیع
((تَ))
برگردانیدن، آواز را در گلو گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفیع
تصویر رفیع
افراشته، برجسته، بلند، والا
فرهنگ واژه فارسی سره
بازگرد، برگردان، برگشت، تحریر
فرهنگ واژه مترادف متضاد