جدول جو
جدول جو

معنی رجبان - جستجوی لغت در جدول جو

رجبان
(رَ جَ)
به صیغۀ تثنیه، منظور رجب و شعبان است. (از ناظم الاطباء). ماه رجب و شعبان است. (منتهی الارب) (آنندراج). رجب و شعبان. (مهذب الاسماء). رجب و شعبان، مانند قمرین برای شمس و قمر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رجبان
(رَ جَ)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 14 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
رجبان
در تازی دو ماه رجب و شعبان را گویند
تصویری از رجبان
تصویر رجبان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رجحان
تصویر رجحان
برتری و فزونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهبان
تصویر رهبان
نگهبان راه، نگه دارندۀ راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبان
تصویر روبان
روبنده، درحال روبیدن
نواری که برای زیبایی به دور چیزی می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکبان
تصویر رکبان
راکب ها، سوارها، سواران بر اسب یا شتر، جمع واژۀ راکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهبان
تصویر رهبان
کسی که در دیر به سر می برد و به عبادت مشغول است، راهب، پارسا و عابد مسیحی، دیرنشین، جمع راهب، راهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمبان
تصویر رمبان
رمبیدن، رمبنده، در حال خراب شدن و فروریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزبان
تصویر رزبان
نگهبان رز، پرورش دهندۀ درخت انگور
فرهنگ فارسی عمید
(رَ قَ)
مرد سطبرگردن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد ستبرگردن و گردن کلفت. (ناظم الاطباء). رجوع به رقبانی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شهری است در مرزهای واقع میان حلب و شمشاط در نزدیکی فرات، و آن قلعه ای است زیر کوهی که زلزله آن را خراب کرد و سیف الدوله دوباره آن را ساخت. (از معجم البلدان) (از یادداشت مؤلف). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی رغبی ̍ و رغبی ̍. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مصدر به معنی رغب. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مصادر مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ بَ)
بددل یافتن. (تاج المصادر). جبان یافتن. بزدل یافتن.
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ)
الاشعرالرقبان شاعری است. قیل. ورث مالا عن رقبه، ای عن کلاله و لم یرثه عن آبائه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ جَ)
رجوع شود به شرجبان
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
درختی است که بوته و ثمر آن مانند بوته و ثمر بادنجان است و بدان پوست پیرایند. (منتهی الارب). درختی است، بوته و میوۀ آن چون بادنجان و بدان پوست را دباغی کنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
چشمداشت، بیوسیدن (انتظار کشیدن)، نگهبانی، افسار کردن رقبانی ستبر گردن مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعان
تصویر رجعان
پاسخ پاسخ نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبان
تصویر اجبان
بزدل شمردن ترسودانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجفان
تصویر رجفان
شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزبان
تصویر رزبان
محافظ باغ انگور نگهبان رز، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
چربیدن ترازو و مایل گردیدن آن، افزون آمدن، غالب آمدن بر کسی در نبرد در اندازه چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجلان
تصویر رجلان
رجلان پیاده تنبان پایچه تثنیه رجل، جمع رجل، دو پای دوپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکبان
تصویر رکبان
جمع راکب، سواران شتر و اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبان
تصویر روبان
نوار ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمبان
تصویر رمبان
در حال خراب شدن و فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربان
تصویر جربان
جمع جریب، پارسی تازی گشته گری ها گریب ها اندازه ای است
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در دیر به عبادت مشغول باشد، ترسکار، زاهد و پرهیزگار، پارسای ترسایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجحان
تصویر رجحان
((رُ))
برتری، فزونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزبان
تصویر رزبان
((رَ))
محافظ باغ انگور، باغبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهبان
تصویر رهبان
((رُ))
راهب، جمع رهابین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهبان
تصویر رهبان
((رَ))
زاهد، ترسا، کسی که از خدا بسیار بترسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روبان
تصویر روبان
نوار
فرهنگ فارسی معین
تمایل، روند، گرایش
دیکشنری اردو به فارسی