- رجال
- جمع رجل، مردان، مردان بزرگ
معنی رجال - جستجوی لغت در جدول جو
- رجال
- رجل ها، مردها، جمع واژۀ رجل
- رجال
- راجل ها، پیاده ها، جمع واژۀ راجل
- رجال ((رِ))
- جمع رجل، مردان، بزرگان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مردمان پست و بی سر و سامان، فرومایگان، اراذل و اوباش، سفلگان، غوغا
مردم پست و فرومایه، سفلگان. با این معنی به هر دو صورت مفرد و جمع به کار می رود، راجل
فروگذاشتن، مولش دادن (مولش مهلت)، پیاده گردانیدن فرودکشیدن
پرواها
جمع اجل، پروا ها پروا برابر است با مجال و مهلت تازی، جمع اجل. مهلتها وقتها و مدتهای معین، مرگها
پیاده
چوب چاه، سنگی که به ریسمان بندند و در چاه بیاویزند تا اندازه آب را بدانند چاه سنج، سنگ دهوه (دهوه دلو) سنگ دولک سنگی که بر دهوه بندند تا زودتر فرو شود
دریای توفنده، رستخیز، جنبنده آواز و صدای کوس و نقاره
برگردنده
دریا، ابر غرنده، شتر بانگ کننده
کلانسرین: زن، سنگین گرانسنگ زن، پر: آوند
پالان دوز
پیاده رونده، به خود استوار، دور از آبادی، خودآی (بدیهه)
ناکس پست فرومایه
رخال، جمع رخل، بره های ماده
آب بینی
سبزی فروش گندنا فروش تره فروش
آب دهان، آب دهان ستور روش سیرت، نظم ترتیب. آب دهان (ستور و غیره)
ریگها کسی که رمل می اندازد، فالبین
جمع رقله، خرمابنان بلند کویکان بلند
یکنوع پول مسکوک که سابقا در ایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنجشاهی بوده است
کبوتر باز
جمع حجله بریق، درخشندگی بریق، درخشندگی
مردی کذاب که در آخر الزمان ظهور کند و مردم را بفریبد و کنیت او ابو یوسف است، راس الکفر
نصیب و بهره
رحل ها، بارها، جمع واژۀ رحل
رمل ها، ریگها، جمع واژۀ رمل
پالان دوز، سازندۀ پالان، بسیار سفر کننده
فرصت، محل جولان، جای جولان کردن، جولانگاه
مجال دادن: فرصت دادن، وقت دادن
مجال داشتن: وقت داشتن، فرصت داشتن
مجال دادن: فرصت دادن، وقت دادن
مجال داشتن: وقت داشتن، فرصت داشتن