جدول جو
جدول جو

معنی رثایه - جستجوی لغت در جدول جو

رثایه
(رَثْ ثا یَ)
رثائه. علی الاصل بمعنی رثّائه. (منتهی الارب). رجوع به رثّائه شود
لغت نامه دهخدا
رثایه
(تَ قَلْ لُ)
مصدر بمعانی رثی. (منتهی الارب). گریه کردن بر مرده و شمردن محاسن وی. (از اقرب الموارد). گریستن برای میت و ستایش نمودن آن. (آنندراج). رثاء. (ناظم الاطباء). رجوع به رثاء شود، بنظم آوردن ستایش مرده را. (آنندراج). نظم کردن شعری درباره مرده. (از اقرب الموارد) ، یاد گرفتن حدیث را از کسی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن از کسی یاد گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، بیاد آوردن و رحم کردن و مهربانی نمودن بر کسی. (آنندراج) (منتهی الارب). رحم کردن و مهربانی کردن بر کسی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ ئی یَ)
رثاییه. قصیده و چکامه که در مرثیۀ مرده سروده شود مانند رثائیۀ فرخی در مرگ محمود غزنوی و یا رثائیۀ خاقانی در مرگ فرزند خود و جز آن
لغت نامه دهخدا
(رَ ثَ یَ)
گولی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گولی و سستی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَ قُ)
رایت. رؤیت. رأی. دیدن، دانستن. (منتهی الارب). و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
محله ای است در فسطاط مصر، و در وسط آن مسجد عمرو بن عاص قرار دارد. (از معجم البلدان)
سرزمینی است در بلاد هذیل. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
رایت. رجوع به رایت شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
جوششی که بر سر و روی اطفال برآید، و بعربی سعفه خوانند. (آنندراج) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (از برهان) (رشیدی) (جهانگیری). جوش
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شوغای گوسفند. آغل گوسپندان و شتران در صحرا یا نزدیک خانه، سنگ توده ای است پست بقدر مرد نشسته که در صحرا سازند برای نشان، ثاوه
لغت نامه دهخدا
(تَ ثُ)
بیمار و ضعیف و سست گردیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءَ)
بیماریی که در دوش شتر عارض شود و باعث لنگی آن گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَلْ لُ)
کهنه شدن جامه. (مصادراللغه زوزنی). کهنه و فرسوده شدن. (از اقرب الموارد). کهنه شدن رسن و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، ضعیف و سست و خوار گردیدن کسی. (از ناظم الاطباء). رجوع به رثوثه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ثَ)
کهنگی. پوسیدگی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بدحالی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَثْ ثا ءَ)
رثایه. زن گریه کننده بر مرده. (منتهی الارب). نوّاحه. (اقرب الموارد). زن نوحه گر. (یادداشت مرحوم دهخدا). زن که با خواندن اشعار حزن انگیز و مرثیه در مجالس ختم مردگان مردم را بگریاند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تیر انداختن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). افکندن. انداختن. پرتاب کردن. (از اقرب الموارد). تیراندازی.
- سبق و رمایه، اسب دوانی و تیراندازی. رجوع به سبق و رمایه شود.
، آهنگ و قصد مکانی کردن، یاری کردن. نصرت دادن، بر کسی عیب گرفتن و راندن و متهم ساختن وی. (از اقرب الموارد). عیب گرفتن بر کسی و متهم ساختن. (از المنجد) ، زیاد شدن مال. (از اقرب الموارد) ، ولایت دادن و مسلط ساختن کسی را بر شهری. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به رمی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ نُ)
یا رعایت. چریدن ستور، چرانیدن ستور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چرانیدن. (یادداشت مؤلف) ، پاسبانی و پاس رعیت داشتن امیر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن امیر رعیت را. (دهار) (تاج المصادربیهقی). رجوع به رعایت شود، حرمت کسی را نگاه داشتن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (از دهار) (از اقرب الموارد). رجوع به رعایت شود، حفظ کردن. گویند: ’هو ارعی للعهد’. (از اقرب الموارد) ، نگه داشتن. (مصادر اللغۀ زوزنی). نگهداشت چیزی کردن. (از آنندراج) (غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغات). رجوع به رعایت شود، به ستاره نگریستن و مراقبت کردن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ / رُ یَ)
سرشیر و کفک شیر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به رغاوه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
موضعی میان مکه و مدینه یا چاهی نزدیک عرج که در آنجا مسجد رسول صلوات اﷲ علیه است. صاحب مراصد الأطلاع اثایه بفتح همزه آورد و گوید: موضعی است در طریق جحفه که بین آن و مدینه 25 فرسنگ است
لغت نامه دهخدا
(زَ)
سخن چینی کردن. (تاج المصادر). غمّازی کردن. سعایت. وشایت. اثی. اثاوه. اثو
لغت نامه دهخدا
(تَ قَلْ لی)
بازداشتن التفات بجهت کلانسالی یا دردی یا ضعفی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رایه
تصویر رایه
درفش نشان سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثیه
تصویر رثیه
روماتیسم، درد زانو و مفاصل و دستها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاه
تصویر رثاه
سست دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تیراندازی، پرتاباندن، چفته زدن، یله کردن، چیره کردن تیر انداختن، تیر اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایه
تصویر روایه
باز گفت باز گفتن، آبکشیدن آب بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعایه
تصویر رعایه
شکوهش پاسداشت، چریدن، چراندن، نگاهداشت، نواخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاثه
تصویر رثاثه
کهنگی، پوسیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثائه
تصویر رثائه
رثایه: موینده گرینده بر مرده زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمایه
تصویر رمایه
((رِ یِ))
تیر انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رثاثه
تصویر رثاثه
((رَ ثَ))
پوسیدگی، بدحالی
فرهنگ فارسی معین