- رتب
- جمع رتبه سختی، شدت، درشتی زندگانی
معنی رتب - جستجوی لغت در جدول جو
- رتب
- رتبه ها، پایه ها، مقام ها، درجه ها، منزلت ها، جمع واژۀ رتبه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تراز، رده، دهناد، رسته
پایه، مقام، درجه
رتبه، پایه، منزلت، مقام، جایگاه، پایگاه، مکانت
پایه، مقام، درجه، منزلت
((رُ بَ یا بِ))
فرهنگ فارسی معین
درجه، منزلت، مقام، درجه ای از درجات اداری، فرهنگی، قضایی یا نظامی که حقوق ماهیانه خاص به حساب آن تعلق می گیرد. اشل، پایه، جمع رتب
classificação
श्रेणी
peringkat
مرتبةٌ
อันดับ
শ্রেণী
بسامان، سازمند
بر جای ایستادن و بی حرکت بودن
راست و درست شدن، در جای خود واقع شدن، پشت سر هم واقع شدن
آنچه اجزای آن در جای خود گذاشته شده، بانظم، دائماً، همیشه، منسجم، استوار، آنکه راتبه و مواجب می گرفته است
مرتب کردن (ساختن): نظم و ترتیب دادن
مرتب کردن (ساختن): نظم و ترتیب دادن
منظم کننده، ترتیب دهنده، مرتبه دار