جدول جو
جدول جو

معنی رتامی - جستجوی لغت در جدول جو

رتامی
(رُ ما)
جمع واژۀ رتیم. قومی که از خوردن رتم بیهوشی آنها را عارض باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامی
تصویر رامی
(پسرانه)
رامتین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامی
تصویر رامی
رام بودن
قوس، تیرانداز، سنگ انداز
نوعی بازی با دو گروه شش نفره
فرهنگ فارسی عمید
(شَتْ تا)
شتام بودن. بدزبانی. بدزبانی کردن: ابوالمعالی نگارگر مؤمن و معتقد و متدین بوده است وهرگز به شتامی و لعانی معروف نبود. (النقض ص 108)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شکسته و ریزه شده. (منتهی الارب) (آنندراج). رفات یا هر آنچه در هم شکند و کهنه و پراکنده شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رتیمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ رتیمه، رشته که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج). و رجوع به رتیمه شود، جمع واژۀ رتمه. (ناظم الاطباء). رجوع به رتمه شود
لغت نامه دهخدا
نام دیگر صورت برج قوس است، (از جهان دانش) (از التفهیم) (ناظم الاطباء)، رجوع به قوس و صور فلکی ص 320 شود
لغت نامه دهخدا
رام، رامتین، همان رام عاشق ویس که واضع چنگ است، (از فرهنگ رشیدی)، نام شخصی که واضع چنگ بوده و آن سازیست، (برهان) (ناظم الاطباء)،
رجوع به رام و رامتین (عاشق ویس - واضع چنگ) شود
نام مهندس عرب، وی در سال 1498 میلادی کنیسه ای (کنشتی) در سرقسطه ساخت و آن دارای رواقی از مس زرد و بسیار جالب توجه است، رجوع به حلل السندسیه ص 117 ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
جزیره سبز و خرمی است در اقیانوس هند، یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: جزیره ای است دردریای شلاهط از دورترین قسمتهای هند، و طول این جزیره 800 فرسنگ است چندین پادشاه مستقل آنجاست، و احتمال میرود که همان جزیره سیلان باشد، بعد گوید که جزیره سیلان را هم بدین صفات شنیده ام و محتمل است که مراد، جزایر جاوه یا سوماترا باشد (؟) (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)، و رجوع به معجم البلدان ج 4 و رامنی شود
لغت نامه دهخدا
نوعی بازی ورق که در اروپا و آمریکا مرسوم است و در بازی آن دو دست ورق بکار میرود، این بازی اخیراً در میان رجال و اشراف و افراد متجدد کشور ما نیز رواج کامل یافته و تا اندازه ای بازی معروف و متداول ’پوکر’ را از رسم انداخته است و در مجالس قمار هر روزهزاران تومان بوسیلۀ این بازی برد و باخت میشود
لغت نامه دهخدا
چگونگی رام، (یادداشت مؤلف)، رام بودن، رجوع به رام در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به رامه که شهری است ببادیه، (منتهی الارب)، منسوب است به قریۀ رام که نام دیگر رامتین است، (از شعوری ج ص 2 ورق 16)، منسوب است به رامهرمز که شهریست، (از منتهی الارب) (از درهالغواص حریری)، (از ناظم الاطباء)، این انتساب تیر و کمان سازی را میرساند، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تیر و سنگ اندازنده، (آنندراج) (غیاث اللغات)، تیراندازنده، (دهار)، تیرانداز، ج، رماه، (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء)، از دست اندازندۀ هر چیز، (ناظم الاطباء)،
- رامی الصید، شکارچی و شکارکننده نخجیر، (ناظم الاطباء)،
، تهمت زننده، (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)، ج، رماه، (ناظم الاطباء)، و رجوع به رام شود
لغت نامه دهخدا
(یَ ما)
جمع واژۀ یتیم. (اقرب الموارد) (دهار) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی). ایتام. یتمه. میتمه. یتائم. (از اقرب الموارد). یتیمان: ولدان یتامی یکسر دست بی پدری بر سر. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به یتیم شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
منسوب است به حوض رزام که محله ای است در مرو. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
منسوب به رخام که اشتغال به عمل سنگ رخام را می رساند. (از انساب سمعانی) ، هر چیز که از مرمر سازند. (ناظم الاطباء). هر چیز که از مرمر سپید سازند. (از شعوری ج 2 ص 27) :
کافر ار قامت همچون بت سیمین تو بیند
بار دیگر نکند سجدۀ بتهای رخامی.
سعدی.
، پارچۀ ظریف زری. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 27) ، یک نوع خار است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
همدیگر را تیر انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیر انداختن قوم یکدیگر را و سنگ انداختن آنان بیکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد) ، اندوخته شدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بیرون شدن از وطن، و به ’ب’ متعدی شود، یقال: ترامی به البلاد، ای اخرجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیرون شدن از بلاد. (اقرب الموارد) (المنجد) ، درنگ کردن کار، مایل گردیدن بسوی پیروزی و بسوی هزیمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد) : ترامی امره الی الظفر او الخذلان. (منتهی الارب) ، تباه گردیدن زخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیوستن بعض ابر با بعض و فراهم آمدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، تتابع، یقال: مازال الشر یترامی بینهم، ای یتتابع. (المنجد) ، تیر انداختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
منسوب است به کتامه که قبیله ای از بربر باشد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَسْ سا)
عمل رسّام. رسم کردن. ترسیم. نقاشی. صورتگری. پیکرنگاری. صورت نگاری:
اوستادی به شغل رسامی
در مساحت مهندسی نامی.
نظامی.
روزی از بهر شغل رسامی
بهره مند از لقای بهرامی.
نظامی.
ز نقاشی به مانی مژده داده
به رسامی در اقلیدس گشاده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رُ ما)
فزونی جگر. (ناظم الاطباء). فزونی جگر. لغه فی المهمله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رغابی ̍ شود، شعب قصبهالریه. (ناظم الاطباء). جگرگوشه. (دهار). رگهای شش که مجرای نفس است. (آنندراج) (منتهی الارب) ، بینی. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، گیاهی. (ناظم الاطباء). گیاهی است. لغه فی الرخامی. (از آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
عامر بن محمد بن حسن رعامی. او راست: الروض الحسن فی اخبار مولانا صاحب السعاده حسن، فی ایام ولایته باقلیم الیمن (تألیف بین سال 988 و 992 هجری قمری) چ لیدن 1838 میلادی (از معجم المطبوعات مصر ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رُ ما)
درختی است. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فزونی جگر. (منتهی الارب) (از آنندراج). زیادت کبد. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَیِ)
رتائم. جمع واژۀ رتیمه. رجوع به رتیمه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ ما)
باد نرم و نسیم. (ناظم الاطباء). باد نرم. (آنندراج) (منتهی الارب). باد ملایم. (از اقرب الموارد) ، درختی است. (ناظم الاطباء). درخت میوه ای است. (از شعوری ج 2 ص 27) ، گیاهی است. (آنندراج) (منتهی الارب) ، قطعه ای از رخام. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ تامْ می)
بترکی مرده ای که شیطان به جسد او درشود و در میان زندگان پدیدار آید و چنین کس را بعقیدۀ ترکان باید سنگسار کرد و کشت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رتام
تصویر رتام
شکسته ریزه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامی
تصویر رامی
تیر انداز، پرتاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسامی
تصویر رسامی
چهره پردازی عمل و شغل رسام نقاشی نگارگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتامی
تصویر یتامی
جمع یتیم، کودکی که پدرش مرده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغامی
تصویر رغامی
بینی، رگ شش، ستبری جگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامی
تصویر رامی
پرتاب کننده، تیرانداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رامی
تصویر رامی
نوعی بازی ورق
فرهنگ فارسی معین