جمع واژۀ رتیمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ رتیمه، رشته که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج). و رجوع به رتیمه شود، جمع واژۀ رتمه. (ناظم الاطباء). رجوع به رتمه شود
جَمعِ واژۀ رتیمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ رتیمه، رشته که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج). و رجوع به رتیمه شود، جَمعِ واژۀ رَتْمه. (ناظم الاطباء). رجوع به رتمه شود
رام، رامتین، همان رام عاشق ویس که واضع چنگ است، (از فرهنگ رشیدی)، نام شخصی که واضع چنگ بوده و آن سازیست، (برهان) (ناظم الاطباء)، رجوع به رام و رامتین (عاشق ویس - واضع چنگ) شود نام مهندس عرب، وی در سال 1498 میلادی کنیسه ای (کنشتی) در سرقسطه ساخت و آن دارای رواقی از مس زرد و بسیار جالب توجه است، رجوع به حلل السندسیه ص 117 ج 2 شود
رام، رامتین، همان رام عاشق ویس که واضع چنگ است، (از فرهنگ رشیدی)، نام شخصی که واضع چنگ بوده و آن سازیست، (برهان) (ناظم الاطباء)، رجوع به رام و رامتین (عاشق ویس - واضع چنگ) شود نام مهندس عرب، وی در سال 1498 میلادی کنیسه ای (کنشتی) در سرقسطه ساخت و آن دارای رواقی از مس زرد و بسیار جالب توجه است، رجوع به حلل السندسیه ص 117 ج 2 شود
جزیره سبز و خرمی است در اقیانوس هند، یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: جزیره ای است دردریای شلاهط از دورترین قسمتهای هند، و طول این جزیره 800 فرسنگ است چندین پادشاه مستقل آنجاست، و احتمال میرود که همان جزیره سیلان باشد، بعد گوید که جزیره سیلان را هم بدین صفات شنیده ام و محتمل است که مراد، جزایر جاوه یا سوماترا باشد (؟) (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)، و رجوع به معجم البلدان ج 4 و رامنی شود
جزیره سبز و خرمی است در اقیانوس هند، یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: جزیره ای است دردریای شلاهط از دورترین قسمتهای هند، و طول این جزیره 800 فرسنگ است چندین پادشاه مستقل آنجاست، و احتمال میرود که همان جزیره سیلان باشد، بعد گوید که جزیره سیلان را هم بدین صفات شنیده ام و محتمل است که مراد، جزایر جاوه یا سوماترا باشد (؟) (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)، و رجوع به معجم البلدان ج 4 و رامنی شود
نوعی بازی ورق که در اروپا و آمریکا مرسوم است و در بازی آن دو دست ورق بکار میرود، این بازی اخیراً در میان رجال و اشراف و افراد متجدد کشور ما نیز رواج کامل یافته و تا اندازه ای بازی معروف و متداول ’پوکر’ را از رسم انداخته است و در مجالس قمار هر روزهزاران تومان بوسیلۀ این بازی برد و باخت میشود
نوعی بازی ورق که در اروپا و آمریکا مرسوم است و در بازی آن دو دست ورق بکار میرود، این بازی اخیراً در میان رجال و اشراف و افراد متجدد کشور ما نیز رواج کامل یافته و تا اندازه ای بازی معروف و متداول ’پوکر’ را از رسم انداخته است و در مجالس قمار هر روزهزاران تومان بوسیلۀ این بازی برد و باخت میشود
منسوب است به رامه که شهری است ببادیه، (منتهی الارب)، منسوب است به قریۀ رام که نام دیگر رامتین است، (از شعوری ج ص 2 ورق 16)، منسوب است به رامهرمز که شهریست، (از منتهی الارب) (از درهالغواص حریری)، (از ناظم الاطباء)، این انتساب تیر و کمان سازی را میرساند، (از انساب سمعانی)
منسوب است به رامه که شهری است ببادیه، (منتهی الارب)، منسوب است به قریۀ رام که نام دیگر رامتین است، (از شعوری ج ص 2 ورق 16)، منسوب است به رامهرمز که شهریست، (از منتهی الارب) (از درهالغواص حریری)، (از ناظم الاطباء)، این انتساب تیر و کمان سازی را میرساند، (از انساب سمعانی)
جمع واژۀ یتیم. (اقرب الموارد) (دهار) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی). ایتام. یتمه. میتمه. یتائم. (از اقرب الموارد). یتیمان: ولدان یتامی یکسر دست بی پدری بر سر. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به یتیم شود
جَمعِ واژۀ یتیم. (اقرب الموارد) (دهار) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی). ایتام. یَتَمَه. مَیتَمَه. یتائم. (از اقرب الموارد). یتیمان: ولدان یتامی یکسر دست بی پدری بر سر. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به یتیم شود
منسوب به رخام که اشتغال به عمل سنگ رخام را می رساند. (از انساب سمعانی) ، هر چیز که از مرمر سازند. (ناظم الاطباء). هر چیز که از مرمر سپید سازند. (از شعوری ج 2 ص 27) : کافر ار قامت همچون بت سیمین تو بیند بار دیگر نکند سجدۀ بتهای رخامی. سعدی. ، پارچۀ ظریف زری. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 27) ، یک نوع خار است. (ناظم الاطباء)
منسوب به رخام که اشتغال به عمل سنگ رخام را می رساند. (از انساب سمعانی) ، هر چیز که از مرمر سازند. (ناظم الاطباء). هر چیز که از مرمر سپید سازند. (از شعوری ج 2 ص 27) : کافر ار قامت همچون بت سیمین تو بیند بار دیگر نکند سجدۀ بتهای رخامی. سعدی. ، پارچۀ ظریف زری. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 27) ، یک نوع خار است. (ناظم الاطباء)
عمل رسّام. رسم کردن. ترسیم. نقاشی. صورتگری. پیکرنگاری. صورت نگاری: اوستادی به شغل رسامی در مساحت مهندسی نامی. نظامی. روزی از بهر شغل رسامی بهره مند از لقای بهرامی. نظامی. ز نقاشی به مانی مژده داده به رسامی در اقلیدس گشاده. نظامی
عمل رَسّام. رسم کردن. ترسیم. نقاشی. صورتگری. پیکرنگاری. صورت نگاری: اوستادی به شغل رسامی در مساحت مهندسی نامی. نظامی. روزی از بهر شغل رسامی بهره مند از لقای بهرامی. نظامی. ز نقاشی به مانی مژده داده به رسامی در اقلیدس گشاده. نظامی
عامر بن محمد بن حسن رعامی. او راست: الروض الحسن فی اخبار مولانا صاحب السعاده حسن، فی ایام ولایته باقلیم الیمن (تألیف بین سال 988 و 992 هجری قمری) چ لیدن 1838 میلادی (از معجم المطبوعات مصر ج 1)
عامر بن محمد بن حسن رعامی. او راست: الروض الحسن فی اخبار مولانا صاحب السعاده حسن، فی ایام ولایته باقلیم الیمن (تألیف بین سال 988 و 992 هجری قمری) چ لیدن 1838 میلادی (از معجم المطبوعات مصر ج 1)