- ربیک
- شوریده مغز گول، خرمانک خوراکی که از خرما و روغن سازند
معنی ربیک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ربیک خرمانک، مسکه چربی شیر که از آن جدا نشود
آنولپ
فزونی یافته همایون فرخنده
ترکی بنگرید به ابیک
خودزر از ماهیان
گربه، سرگین غلتان
بهار، بهارگاه، فصلی از چهار فصل سال
پرهیزگار، پارسای ترسا، بسته، غوره خرما
دلیر، خوشه پر، کار سخت، آسیب سخت، راک (قوچ) پر گوشت
زیرک، دانا، کاردان ویژه کار
پالان بزرگ پالان ستبر
باز داشته
پرورده، عهد و پیمان داده
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
ربیئه دیده بان دیده بان لشکر
خرمانک
کم عقل، ناکس سست، نازک جامه، بسودنی، فرومایه پست، کم دان، یاوه، بی رگ بدرگ (بی غیرت) سست ضعیف، ناکس کم همت پست حقیر، زشت قبیح سخیف (سخن) مقابل رصین جمع رکاک رککه
سوده، شکسته
شوشه زر یا سیم زر گداخته سیم گداخته
تیغ کلاغ (گلایول) ازگل ها
بهار، نام دو ماه از ماه های قمری
زشت و سخیف، ناپسند، بی ارزش، کم مایه، ضعیفه
ذکری که حاجیان در مراسم حج در صحرای عرفات تکرار می کنند، کلمه ای که در پاسخ آوازدهنده و در مقام تلبیه و اجابت می گویند
اجابت باد ترا، ایستادم به فرمانبرداری ایستاده ام در پیشگاه تو آماده ام برای پیشیاری آری اجابت بادترا ایستاده ام فرمان ترا توضیح گاهی بعد لبیک لفظ سعدیک نیز میاید و منعش چنین باشد: یاری میدهم یاری دادنی و این کلمه ایجاب است. هرگاه مخدومی خادمی را بطلب ندا کند خادم در جواب گوید: لبیک و حاجیان نیز این لفظ را در مقام عرفات مکر میگوید: بلیک حجاج بیت الحرام بمدفون یثرب علیه السلام. (سعدی. کلیات) پس گفتم: ای قاسم، گفت: لبیک. گفتم: تندرستی و هستی ک گفت: هستم. دعوت حق را لبیک اجابت گفتن، مردن، یا لبیک زدن، جواب دادن، لبیک گفتن: آمد سوی مکه از عرفات زده لبیک عمره از تعظیم. (ناصر خسرو) یا لبیک زنان. در حال لبیک گفتن: آمد بدیار یار پویان لبیک زنان وبیت گویان. (نظامی) یا لبیک گفتن، لبیک زدن جواب دادان: هیچکسی از آن حضرت لبک اجابتی نگفت و اندیشه اعانتی نکرد. یا لبیک گویان. در حال گفتن لبیک: کعبه استقبالشان فرموده هم در بادیه پس همه ره با همه لبیک گویان آمده. (خاقانی)
پسری که زوجۀ شخص از شوهر سابق خود داشته باشد، ناپسری، پسراندر، پرورده
بنگرید به بک عنوانی که بشاهزادگان و نجبا داده میشد، امیر قبیله ای کوچک، فرمانده سپاه
پرورش یافتن در بر کسی پروردگار من، خدایا، الهی، ای خدای من
درآمیختن، پختن خرمانک (ربیکه)، در گل انداختن شوریدگی کار کار شوریدگی، سستی ترفند (حیله)
کلمۀ ندا، ای پروردگار من، ای خدای من