جدول جو
جدول جو

معنی ربیعین - جستجوی لغت در جدول جو

ربیعین
(رَ عَ)
تثنیۀ ربیع. ربیع الاول و ربیع الثانی. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به ربیع الاول و ربیع الثانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اربعین
تصویر اربعین
روز چهلم شهادت حسین بن علی (ع)
روز چهلم درگذشت کسی
در تصوف چله
چهل روز
چهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربیعی
تصویر ربیعی
بهاری، مربوط به بهار، ویژگی زراعتی که حاصل آن در فصل بهار به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبیعیون
تصویر طبیعیون
علمای علوم طبیعی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 61 تن و آب آن از قنات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ راکع در حال نصب و جر: و ارکعوا مع الراکعین. (قرآن 43/2). و اسجدی و ارکعی مع الراکعین. (قرآن 43/3). رجوع به راکع شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ حَ)
تثنیۀ ذبیح. و منه الحدیث: انا ابن الذبیحین، یعنی از نسل اسماعیل ذبیح اﷲ و فرزند بلافصل عبدالله بن عبدالمطلب. رجوع به عبدالله بن عبدالمطلب شود
لغت نامه دهخدا
(طَعی یو)
جمع واژۀ طبیعی (در حال رفع). علمای علم طبیعی. رجوع به طبیعی و ضحی الاسلام ج 3 ص 135 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ عی یَ)
تأنیث طبیعی: علوم طبیعیه
لغت نامه دهخدا
(طَ عی یی)
جمع واژۀ طبیعی (در حال نصب و جر). حکمای طبیعیین. مقابل حکمای الهیین. رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 17، 121، 126، 131 شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خبیث در حالت نصب و جری. منه: الخبیثات للخبیثین. (قرآن 26/24)
لغت نامه دهخدا
(خِبْ بی)
جمع واژۀ خبّیث در حالت نصب و جری
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
کوهی است در جنوب ادلب از اعمال حلب، دارای هوای نیک و آبهای عذب و متنزهات خرم وچهل دیر در آنست و موقع آن در وادی اللجاه است و وجه تسمیۀ آن به اربعین از این جهت است که چهل راهب راکه آنجا بودند بکشتند و گویند بمناسبت آنکه چهل ناسک را در ناحیۀ جبل سیناء در اواخر قرن چهارم میلادی بکشتند، آنجا را اربعین خواندند. (ضمیمۀ معجم البلدان). کوهی است در جنوب قصبۀ اریحا از اعمال حلب و بعضی قبور قدیمه در آنجاست و در جزیره العرب پاره ای مواضع نیز بهمین اسم معروف است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
در حالت نصب و جرّ، دو، پرآب گردانیدن حوض. اثابه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ طَ)
یوم الغبیطین یکی از ایام عرب است در آن هانی بن قبیصه الشیبانی به دست ودیعه بن اوس بن مرثد التیمی اسیر شد و شاعر عرب در این باره چنین گفته:
حوت هانئاً یوم الغبیطین خیلنا
و أدرکن بسطاماً و هن ّ شوازب.
ابواحمد العسکری چنین آورده و یوم الغبیطین را غیر از یوم الغبیط دانسته است ولی بعید نیست که یکی باشند زیرا عربها نام دو موضع را در شعر به صورت مثنی بیشتر آرند چنانکه گویند: رامتان و عمایتان و امثال آنها. (معجم البلدان ذیل غبیطان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تیره ای ازقبیلۀ دلفی و از صدعان از شهر طوقه بشمار آید ولی براستی آن از عبده است. (از معجم قبایل العرب ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رِبْ بی یی)
جمع واژۀ ربّی (در حالت نصب و جر). (از اقرب الموارد). رجوع به ربّی و ربیون شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب به ربیع. بهاری:
پالودۀ راوق ربیعی
خاک قدم تو از مطیعی.
نظامی.
- قصیدۀ ربیعی، قصیده ای که در آن وصف بهار کنند. بهاریه
لغت نامه دهخدا
منسوب به طبیعت مربوط به طبیعت آن چه به طبیعت اختصاص دارد، جبلی ذاتی فطری مقابل صناعی مصنوعی عملی ساختگی، مخلوق مقابل مصنوع، امری که مقتضای طبع باشد چیزی که مسند با ذات شی باشد، یا امور طبیعی. آثار و حرکات و زمانیات و مکان و کلیه اموری که مربوط به ماده و مادیات است. یا تاریخ طبیعی. علوم طبیعی طبیعیات. یا حرارت طبیعی. حرارت غریزی. یا حکمت (علم فن) طبیعی. یکی از شعب حکمت نظری. و آن علم به احوال اجسام طبیعی بحث می کند و موضوع آن جسم است و اصول آن هشت است: سماع طبیعی یا سمع الکیان، سما و عالم - کون و فساد، آثار علویه، معادن، نبات، حیوان، علم نفس. یا عالم طبیعی. طبیعی دان. یاعلوم طبیعی. دانشهایی که از پیدایش و زندگی جمادات نباتات و حیوانات بحث می کنند، کسی که حوادث جهان را منسوب به طبیعت می داند و قایل به نیرویی ما فوق طبیعت نباشد، عالم علم طبیعی طبیعی دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعیی
تصویر طبیعیی
جمع طبیعی، کیانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیعی
تصویر ربیعی
بهاری، خانه بهاری بهارمان منسوب به ربیع بهاری قصیده ربیعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربعین
تصویر اربعین
چله، چهلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکعین
تصویر راکعین
جمع راکع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
چهار تایی مونث رباعی، چهار دندان که میان ثنایا و انیاب باشد، جمع رباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیدان
تصویر ربیدان
پا کلاغی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیثین
تصویر خبیثین
جمع خبیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضباعین
تصویر ضباعین
جمع ضبعان، نر کفتاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطیعین
تصویر مطیعین
جمع مطیع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبایع، خریداران جمع مبایع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) خرید کنندگان خریداران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبدع، نو یابان آفرینندگان جمع مبدع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طبیعی، کیانیان منسوب به طبیعت مربوط به طبیعت آن چه به طبیعت اختصاص دارد، جبلی ذاتی فطری مقابل صناعی مصنوعی عملی ساختگی، مخلوق مقابل مصنوع، امری که مقتضای طبع باشد چیزی که مسند با ذات شی باشد، یا امور طبیعی. آثار و حرکات و زمانیات و مکان و کلیه اموری که مربوط به ماده و مادیات است. یا تاریخ طبیعی. علوم طبیعی طبیعیات. یا حرارت طبیعی. حرارت غریزی. یا حکمت (علم فن) طبیعی. یکی از شعب حکمت نظری. و آن علم به احوال اجسام طبیعی بحث می کند و موضوع آن جسم است و اصول آن هشت است: سماع طبیعی یا سمع الکیان، سما و عالم - کون و فساد، آثار علویه، معادن، نبات، حیوان، علم نفس. یا عالم طبیعی. طبیعی دان. یاعلوم طبیعی. دانشهایی که از پیدایش و زندگی جمادات نباتات و حیوانات بحث می کنند، کسی که حوادث جهان را منسوب به طبیعت می داند و قایل به نیرویی ما فوق طبیعت نباشد، عالم علم طبیعی طبیعی دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایعین
تصویر طایعین
طایع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعیه
تصویر طبیعیه
مونث طبیعی پرهامیک مونث طبیعی، جمع طبیعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربعین
تصویر اربعین
((اَ بَ))
چهل، چهلم، چله، چهل روزی که صوفیان در گوشه ای نشسته به ریاضت و عبادت پردازند، چهلمین روز درگذشت شخص، چهل روز بعد از روز عاشورا، بیستم ماه صفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اربعین
تصویر اربعین
چله
فرهنگ واژه فارسی سره