- ربی
- پرورش یافتن در بر کسی پروردگار من، خدایا، الهی، ای خدای من
معنی ربی - جستجوی لغت در جدول جو
- ربی
- کلمۀ ندا، ای پروردگار من، ای خدای من
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گربه، سرگین غلتان
شوریده مغز گول، خرمانک خوراکی که از خرما و روغن سازند
بهار، بهارگاه، فصلی از چهار فصل سال
پرهیزگار، پارسای ترسا، بسته، غوره خرما
دلیر، خوشه پر، کار سخت، آسیب سخت، راک (قوچ) پر گوشت
زیرک، دانا، کاردان ویژه کار
پالان بزرگ پالان ستبر
باز داشته
پرورده، عهد و پیمان داده
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
ربیئه دیده بان دیده بان لشکر
بهار، نام دو ماه از ماه های قمری
پسری که زوجۀ شخص از شوهر سابق خود داشته باشد، ناپسری، پسراندر، پرورده
زیاده، زیادتر
گرگین
منسوب به حرب جنگی: کوس حربی، جنگنده رزمنده مرد حربی، یا کافر حربی. یا کافر حربی. کسی که اهل کتاب (مسلمان مسیحی یهودی زردشتی) نباشد، درین صورت مسلمانان او را بقبول اسلام دعوت کنند و در صورت عدم قبول با او میجنگند و او را میکشند، گوشه ای از ماهور، گوشه ای در راست پنجگاه
پروریدن پرورش یافتن پروردن، پرورش دادن
مربوط به جنگ، جنگی، در حال جنگ
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
مسابقه ای که میان دو تیم همشهری برگزار می شود، شهرآورد
پروردن، پرورش دادن
دیده بان، طلایه
فربهی، تن آسانی، فراخزیستی، تری نمناکی
مونث ربیک خرمانک، مسکه چربی شیر که از آن جدا نشود
بهاری، خانه بهاری بهارمان منسوب به ربیع بهاری قصیده ربیعی
سنگ زور آزمای
بهار دیگر بهار دویم نام ماه چهارم سال تازی
بهار نخست نام ماه سیم سال تازی که سی روزه است