جدول جو
جدول جو

معنی ربوله - جستجوی لغت در جدول جو

ربوله
(رَ لَ)
به لغت اندلس رستنیی باشد که آن را کنگر گویند و با ماست خورند. (برهان) (آنندراج). قسمی از کنگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ربوله
اندلسی کنگر از گیاهان
تصویری از ربوله
تصویر ربوله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربوده
تصویر ربوده
چیزی یا کسی که دریده شده، دربرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربوشه
تصویر ربوشه
روپوشه، روپوش، روبنده، چادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربوخه
تصویر ربوخه
خوشی و لذتی که از چیزی یا کاری خصوصاً جماع به انسان دست می دهد، ویژگی کسی که در جماع به اوج خوشی و لذت می رسد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رُ)
ناکس و فرومایه شدن. (منتهی الارب). مصدر به معنی رذاله. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناکس و فرومایه شدن. رذاله. (آنندراج). ناکس شدن. (تاج المصادربیهقی) (مصادر اللغه زوزنی). رجوع به رذاله شود
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
رذاله. ناکسی وفرومایگی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
اسم است از رجل، مصدر راجل و ارجل، و کذلک الرجلهو الرجلیه و لم یتصرف منه فعل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ شَ / شِ)
بر وزن و معنی ربوسه است که سرپوش و چادر و مقنعه و روپاک زنان باشد، و آن در اصل روپوشه بوده که به کثرت استعمال ربوشه شده، و به فتح اول هم گفته اند. (برهان). سرپوش و روپوش. چادر و مقنعه و روپاک و مانند آن. هر چیز که سر و روی را بپوشاند. (ناظم الاطباء). مقنعه که زنان بر سر اندازند، و آنرا دامنی و ساماخچه و ساماکچه نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 15). و رجوع به ربوسه شود
لغت نامه دهخدا
لفظی است عبرانی، یعنی ای معلم، یکی از القاب معززۀ یهود بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
فربهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تن آسانی، فراخی نعمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نعمت و فراخی آن، رطوبت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
بسیاری گوشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). بسیاری گوشت و پیه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ / دِ)
گرفتار. مجذوب و شیفته:
دیوانه شد دلم که ربودش به غمزه یار
عقلی چنان بجای نباشد ربوده را.
کاتبی.
- ربودۀ عشق، مغلوب عشق. گرفتار عشق:
که نه تنها منم ربودۀ عشق
هر گلی بلبلی غزلخوان داشت.
سعدی.
، گرفته و تاراج شده و دزدیده. (ناظم الاطباء). مختلس. خلسه. مسلوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
در ثیاب ربوده از درویش
کی بدست آیدت بهشت و ثواب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(رُ سَ / سِ)
ربوشه. (ناظم الاطباء). سرپوش را گویند عموماً و چادر و مقنعه و روپاک و امثال آن را خصوصاً. (برهان). آنچه به سر پوشند چون مقنعه و چادر و غیره، و آن در اصل رپوشه بوده و مخفف روپوشه که بمعنی چادر و مقنعه و روپاک زنان باشد، و روپوش را سرپوش نیز گفته اند. (آنندراج) (انجمن آرا). ربوشه. (ناظم الاطباء). سرپوش چون چادر و غیره، با شین نیز آمده است. (برهان). سرپوش باشد چون چادر و غیره، و به شین معجمه نیز بنظر رسیده، و در فرهنگ جهانگیری بمعنی مقنعه آورده. (فرهنگ سروری). سرپوش زنان یعنی چادری که زنان بر سر اندازند. (از شعوری ج 2 ورق 14). آنچه بسر پوشند چون مقنعه و چادر و غیره. (فرهنگ رشیدی). و رجوع به ربوشه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
خرقۀ پاره شده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
رحول. ستور بارکش. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به رحول شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ لَ)
خوشه یا خوشه ای کج پر از دانه. (منتهی الارب). سنبله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
ابن هبوله، ابن الهبوله، پادشاهی از پادشاهان عرب که قبل از غسان بوده است. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَبْ وَ لَ)
سبب کمیز. یقال شراب مبوله. (منتهی الارب). هر چیز که سبب کمیز و بول گردد. یقال، الشراب مبوله. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِبْ وَ لَ)
مبوله: و هر گاه که آماه اندر مؤخر دماغ باشد بیمار هر چه بگوید و بخواهد در حال فراموش کند چنانکه گاه باشد که مبوله خواهد تا بول کند چون مبوله پیش آرند فرامشت کرده باشد که او خواسته است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، میل برای بیرون کردن بول. (شیخ الرئیس ابوعلی سینا، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود
کمیزدان که در آن بول کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). قاثاطیر. (بحر الجواهر). کمیزدان و بول دان و مبول و گلدان. (ناظم الاطباء). ظرف شاش. شاشدانی. گلدان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
نوعی از عشقه و لبلاب است که بر درخت پیچد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
قلعه ای در جزیره صقلیه (سیسیل). (از معجم البلدان) (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبوله
تصویر سبوله
خوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجوله
تصویر رجوله
مردی مرد بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحوله
تصویر رحوله
شتر بارکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوبه
تصویر ربوبه
خدایی آفریدگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوخه
تصویر ربوخه
خوشی عمومی لذت، لذتی که به وقت جماع دست دهد
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده، دزدیده تاراج شده، مجذوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوشه
تصویر ربوشه
سرپوش زنان مقنعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیله
تصویر ربیله
فربهی، تن آسانی، فراخزیستی، تری نمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربوله
تصویر قربوله
پاپیتال پیچک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوخه
تصویر ربوخه
((رَ خَ یا خِ))
خوشی عموماً، لذت، لذتی که به وقت جماع دست دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربوده
تصویر ربوده
((رُ دِ یا دَ))
دربرده، تاراج شده، مجذوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربوشه
تصویر ربوشه
((رُ ش))
سرپوش زنان، مقنعه
فرهنگ فارسی معین
گردویی که پوستش به آسانی جدا شود
فرهنگ گویش مازندرانی