جدول جو
جدول جو

معنی ربوط - جستجوی لغت در جدول جو

ربوط
(رُ)
نام یکی از پاسگاههای بخش مرکزی موسیان شهرستان دشت میشان. هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن فقط مأموران انتظامی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مربوط
تصویر مربوط
بسته شده، وابسته، بربسته
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بسته. (منتهی الارب). محکم کرده و بسته شده. (از اقرب الموارد). بند کرده شده، متعلق. منسوب. (ناظم الاطباء). وابسته. ربط داده شده.
- مربوط بودن با کسی، با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن. با وی در ارتباط بودن. با او رابطه داشتن: در قزوین با خواجه افضل ترکه مختلط و مربوط بود. (عالم آراء از فرهنگ فارسی معین).
- مربوط بودن کاری یا سخنی به کسی، متعلق بدو بودن. او را در آن کار سهمی و نفعی بودن. او را در آن امر حقی و دخلی بودن.
- مربوط کردن، ربط دادن. بهم پیوستن.
، مرتب. (ناظم الاطباء). بهم پیوسته. مرتبط با هم. دارای رابطه و پیوند.
- سخن مربوط، سخنی که مبتدا و خبرش معلوم و مرتب و منظم باشد. مقابل سخن نامربوط که در آن موضوع ها بهم ربطی ندارند و کنایه از پرت و پلا و جفنگ و بی معنی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربوه
تصویر ربوه
ربوه پشته بلندی، گروه ده هزار تنی پشته بلندی توده بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوی
تصویر ربوی
منسوب به ربا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیط
تصویر ربیط
پرهیزگار، پارسای ترسا، بسته، غوره خرما
فرهنگ لغت هوشیار
رشته ها و پی هائی که استخوانهای بدن را بهم پیوند میدهد، زردپی، و بمعنی کاروان سرای میان راه
فرهنگ لغت هوشیار
پولی که پیش از کار به مزدور دهند یا بابت قیمت چیزی بدیگری دهند پیش مزد بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
محکم کرده و بسته شده، پروریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
((مَ))
بسته شده، وابسته، دارای پیوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
پیوسته، پیونددار، وابسته
فرهنگ واژه فارسی سره
مرتبط، منوط، وابسته، منسجم، باانسجام، صحیح، درست
متضاد: نامربوط، بی ربط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
متعلّقٌ ب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
Corresponding, Pertinent, Relevant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
correspondant, pertinent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
odpowiadający, istotny, odpowiedni
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
ที่เกี่ยวข้อง , เกี่ยวข้อง , ที่เกี่ยวข้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
correspondente, pertinente, relevante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
entsprechend, zutreffend, relevant
دیکشنری فارسی به آلمانی
مشترک، یکپارچه شده است
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
متعلق , متعلق , متعلق
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
সম্পর্কিত , প্রাসঙ্গিক , প্রাসঙ্গিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
対応する , 関連する , 関連のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
inayohusiana, husika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
соответствующий , уместный , актуальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
相应的 , 相关的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
תואם , רָלוּאִי , רלוונטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
해당하는 , 관련된 , 관련된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
yang bersangkutan, relevan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
संबंधित , प्रासंगिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
corrispondente, pertinente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
correspondiente, pertinente, relevante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
overeenkomstig, relevant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
відповідний , відповідний , відповідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
karşılık gelen, ilgili
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی