جدول جو
جدول جو

معنی ربوشه - جستجوی لغت در جدول جو

ربوشه
روپوشه، روپوش، روبنده، چادر
تصویری از ربوشه
تصویر ربوشه
فرهنگ فارسی عمید
ربوشه
(رُ شَ / شِ)
بر وزن و معنی ربوسه است که سرپوش و چادر و مقنعه و روپاک زنان باشد، و آن در اصل روپوشه بوده که به کثرت استعمال ربوشه شده، و به فتح اول هم گفته اند. (برهان). سرپوش و روپوش. چادر و مقنعه و روپاک و مانند آن. هر چیز که سر و روی را بپوشاند. (ناظم الاطباء). مقنعه که زنان بر سر اندازند، و آنرا دامنی و ساماخچه و ساماکچه نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 15). و رجوع به ربوسه شود
لغت نامه دهخدا
ربوشه
سرپوش زنان مقنعه
تصویری از ربوشه
تصویر ربوشه
فرهنگ لغت هوشیار
ربوشه
((رُ ش))
سرپوش زنان، مقنعه
تصویری از ربوشه
تصویر ربوشه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربوه
تصویر ربوه
زمین بلند، پشته، تپه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربوده
تصویر ربوده
چیزی یا کسی که دریده شده، دربرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربوخه
تصویر ربوخه
خوشی و لذتی که از چیزی یا کاری خصوصاً جماع به انسان دست می دهد، ویژگی کسی که در جماع به اوج خوشی و لذت می رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفوشه
تصویر رفوشه
بازی، شوخی، مسخرگی، گناه، عصیان
فرهنگ فارسی عمید
(رَبْ وَ)
ربوه. زمین بلند. (غیاث اللغات) (ازمنتخب اللغات) (از آنندراج). فراز. (نصاب الصبیان)
لغت نامه دهخدا
(رُ بُ وَ)
ربوه. پشته و جای بلند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُبْ وَ)
ربوه. ربوه. ربوه. راویان گویند آن عبارت از دمشق است و در دمشق در دامنۀ کوه قاسیون و در یک فرسخی آن، وجایگاهی است که در هیچ جا در زیبایی و صفا و خرمی نظیر ندارد و آن مسجدی است مشرف بر وی، و نهر ثورا اززیر آن می گذرد و این محل بمنزلۀ پلیست و نهری دیگردر طرف بالا ضمیمۀ آن میشود و مصرف آبیاری می گردد. در یک ناحیه از این محل مغارۀ کوچکی دیده میشود و زیارتگاه مردم است چونکه همچو می پندارند که این مکان همانجای مذکور در آیۀ شریفه می باشد و زادگاه حضرت عیسی است: و آویناهما الی ربوه ذات قرار ومعین. (قرآن 50/23) (از معجم البلدان) :
غم چو بینی در کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن در دمشق.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(رِبْ وَ)
ربوه. ربوه. ربوت. زمین بلند. رجوع به ربوت شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بُ وَ)
ربوه. مراد از زمین بیت المقدس است بجهت آنکه بلندترین زمینهاست، گویند که زمین بیت المقدس از زمین هند چهار فرسخ بلندتر است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
محمد بن احمد بن عبدالعزیز دمشقی. او راست: المواهب الکمیه فی شرح فرایض السراجیه. وی بسال 764 هجری قمری درگذشته است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
فرانسوا. نقاش فرانسوی. (متولد 1703 میلادی در پاریس و متوفی 1770 میلادی) وی صحنه های شبانی و روستایی یا اساطیری را با خامۀ تزیینی لطف آمیزی تجسم داده است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رُ سَ / سِ)
ربوشه. (ناظم الاطباء). سرپوش را گویند عموماً و چادر و مقنعه و روپاک و امثال آن را خصوصاً. (برهان). آنچه به سر پوشند چون مقنعه و چادر و غیره، و آن در اصل رپوشه بوده و مخفف روپوشه که بمعنی چادر و مقنعه و روپاک زنان باشد، و روپوش را سرپوش نیز گفته اند. (آنندراج) (انجمن آرا). ربوشه. (ناظم الاطباء). سرپوش چون چادر و غیره، با شین نیز آمده است. (برهان). سرپوش باشد چون چادر و غیره، و به شین معجمه نیز بنظر رسیده، و در فرهنگ جهانگیری بمعنی مقنعه آورده. (فرهنگ سروری). سرپوش زنان یعنی چادری که زنان بر سر اندازند. (از شعوری ج 2 ورق 14). آنچه بسر پوشند چون مقنعه و چادر و غیره. (فرهنگ رشیدی). و رجوع به ربوشه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ شَ)
اختلاف لون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
به لغت اندلس رستنیی باشد که آن را کنگر گویند و با ماست خورند. (برهان) (آنندراج). قسمی از کنگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ / دِ)
گرفتار. مجذوب و شیفته:
دیوانه شد دلم که ربودش به غمزه یار
عقلی چنان بجای نباشد ربوده را.
کاتبی.
- ربودۀ عشق، مغلوب عشق. گرفتار عشق:
که نه تنها منم ربودۀ عشق
هر گلی بلبلی غزلخوان داشت.
سعدی.
، گرفته و تاراج شده و دزدیده. (ناظم الاطباء). مختلس. خلسه. مسلوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
در ثیاب ربوده از درویش
کی بدست آیدت بهشت و ثواب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربشه
تصویر ربشه
رنگ و وارنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوه
تصویر ربوه
ربوه پشته بلندی، گروه ده هزار تنی پشته بلندی توده بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوشه
تصویر رفوشه
بازی و مسخرگی و ظرافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوبه
تصویر ربوبه
خدایی آفریدگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوخه
تصویر ربوخه
خوشی عمومی لذت، لذتی که به وقت جماع دست دهد
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده، دزدیده تاراج شده، مجذوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوله
تصویر ربوله
اندلسی کنگر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوه
تصویر ربوه
((رَ وَ یا وِ))
پشته، بلندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربوخه
تصویر ربوخه
((رَ خَ یا خِ))
خوشی عموماً، لذت، لذتی که به وقت جماع دست دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربوده
تصویر ربوده
((رُ دِ یا دَ))
دربرده، تاراج شده، مجذوب
فرهنگ فارسی معین
پرپشت، باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
تیراندازی کن، پرتاب کن، بازکن، باشد، باش (در کتول)
فرهنگ گویش مازندرانی