جدول جو
جدول جو

معنی ربودن - جستجوی لغت در جدول جو

ربودن
به تردستی و چابکی و حیله از کسی چیزی را گرفتن، به زور و سرعت چیزی را از شخصی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
ربودن
چیزی را با تردستی و چابکی از جایی برداشتن و بردن، در بردن، دزدیدن، جذب کردن
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
فرهنگ فارسی عمید
ربودن
((رُ دَ))
دزدیدن، جذب کردن
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
فرهنگ فارسی معین
ربودن
Hijack, Ravishment, Snatch
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ربودن
угонять , похищение , хватать
دیکشنری فارسی به روسی
ربودن
entführen, Entführung, entreißen
دیکشنری فارسی به آلمانی
ربودن
викрадати , викрадення , захоплювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ربودن
porwać, porwanie, chwytać
دیکشنری فارسی به لهستانی
ربودن
劫持 , 绑架 , 抢夺
دیکشنری فارسی به چینی
ربودن
sequestrar, rapto, agarrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ربودن
dirottare, rapimento, strappare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ربودن
secuestrar, rapto, arrebatar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ربودن
détourner, enlèvement, arracher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ربودن
kapen, ontvoering, grijpen
دیکشنری فارسی به هلندی
ربودن
अपहरण करना , अपहरण , झपट लेना
دیکشنری فارسی به هندی
ربودن
membajak, penculikan, merebut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ربودن
يختطف , اغتصابٌ , خطف
دیکشنری فارسی به عربی
ربودن
לחטוף , חטיפה , לחטוף
دیکشنری فارسی به عبری
ربودن
ハイジャックする , 拉致 , ひったくる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ربودن
납치하다 , 납치 , 빼앗다
دیکشنری فارسی به کره ای
ربودن
kaçırmak, kaçırma, kapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ربودن
kuiba, utekaji, kunyakua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ربودن
ลักพาตัว , การลักพาตัว , ฉก
دیکشنری فارسی به تایلندی
ربودن
অপহরণ করা , অপহরণ , ছিনতাই করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
ربودن
اغوا کرنا , اغوا , چھیننا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربودن
تصویر سربودن
برتر بودن، شهیر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیدن
تصویر ربیدن
لهجه در ربودن و گرفتن و تاراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده، دزدیده تاراج شده، مجذوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوده
تصویر ربوده
چیزی یا کسی که دریده شده، دربرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبودن
تصویر نبودن
وجود نداشتن، معدوم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوده
تصویر ربوده
((رُ دِ یا دَ))
دربرده، تاراج شده، مجذوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بودن
تصویر بودن
هستی داشتن، وجود داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پولی که پیش از کار به مزدور دهند یا بابت قیمت چیزی بدیگری دهند پیش مزد بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربود
تصویر ربود
ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره روناسیان بسیار شبیه به شیر پنیر دارای برگهای نوک تیز و گلهای کوچک و زرد ارتفاع آن به دو متر میرسد ولی برگهای آن درشت تر است و از ریشه آن ماده قرمز رنگی بدست میاید که در رنگرزی بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار